آشنایی با زندگی نامه یکی از استادان ویراستاری
دکتر حسن ذوالفقاری
|
آشنایی با زندگی نامه یکی از استادان ویراستاری
دکتر حسن ذوالفقاری
|
ابوالحسن نجفی (زاده 1308 در نجف)، زبانشناس و مترجم ایرانی است. او عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی است و دبیری مجله ادبیات تطبیقی را بر عهده دارد. عمده فعالیتهای ادبی و علمی او در حوزه ترجمه متون ادبی، ویرایش، زبانشناسی و وزن شعر فارسی است. او یکی از دقیقترین دایرهها برای طبقهبندی وزن شعر فارسی را تدوین کرده که به دایره نجفی معروف است.
زندگی
او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در اصفهان گذراند و در سال 1326 در رشته ادبی دیپلم گرفت. از جمله معلمان او در دوران دبیرستان، جعفر آلابراهیم بود که کلاسهایش بر نجفی بسیار تأثیر گذاشت. سپس برای ادامه تحصیل به تهران آمد و در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در رشته زبان فرانسه مشغول به تحصیل شد. در دوران دانشگاه، از استادانی مثل پرویز ناتل خانلری، فاطمه سیاح و موسی بروخیم تأثیر پذیرفت. او به دلایلی دو سال ترک تحصیل کرد و در سال 1332 با ارائه رسالهای به زبان فرانسه درباره صادق هدایت فارغالتحصیل شد.
نجفی پس از فارغالتحصیلی، به عنوان دبیر دبیرستانهای اصفهان مشغول به کار شد. در همان سالها همراه با عبدالحسین آل رسول و احمد عظیمی، انتشارات نیل را در تهران پایهگذاری کرد. کار این انتشارات با انتشار کتاب سادهدل از ولتر با ترجمه محمد قاضی آغاز شد.
در سال 1338 برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و تحصیلات خود را تا مقطع فوقلیسانس در رشته زبانشناسی در دانشگاه سوربن پاریس ادامه داد. در دوران تحصیل، از کلاسهای آندره مارتینه بهره برد. پس از بازگشت به ایران، تا سال 1349 در گروه ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان به تدریس مشغول بود. در مهرماه سال 1349، به تهران آمد و کار در مؤسسه فرانکلین را آغاز کرد. در همین حال، به عنوان استاد مدعو در گروه زبانشناسی دانشگاه تهران تدریس میکرد. از سال 1355 تا 1357، در کار سرپرستی، تنظیم و ویرایش متون برای دانشگاه آزاد ایران شرکت داشت و در همین زمان کتاب مبانی زبانشناسی را تألیف کرد.
پس از انقلاب، به مرکز نشر دانشگاهی رفت و با نصرالله پورجوادی همکاری داشت که این همکاری تا سال 1382 ادامه داشت. در سال 1362، بنا به حکم وزارت علوم، در گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی مشغول به کار شد و تا سال 1366 کار تدریس در این دانشگاه را ادامه داد.
او هماکنون عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی است و به صورت منظم در جلسات فرهنگستان حضور مییابد.
کتابشناسی
تألیف
* مبانی زبانشناسی و کاربرد آن در زبان فارسی (1358)
* وظیفه? ادبیات، 1356
* غلط ننویسیم (فرهنگ دشواریهای زبان فارسی) (نشر دانشگاهی، 1366)
* فرهنگ فارسی عامیانه (انتشارات نیلوفر، 1378)
ترجمه
* شازده کوچولو (نیلوفر، 1379، پس از ترجمههای محمد قاضی و احمد شاملو)
* شیطان و خدا، ژان پل سارتر، (نمایشنامه)
* گوشهنشینان آلتونا،
* ضد خاطرات (از آندره مالرو)
* خانواده تیبو (از روژه مارتن دوگار)
* بیست و یک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه، انتشارات نیلوفر
* بچههای کوچک قرن، کریستیان روشفور (ترجمه)، 1344
* شنبه و یکشنبه در کنار دریا، روبر مرل (ترجمه)، 1346
* کالیگولا، آلبر کامو (ترجمه)، 1346
* ادبیات چیست؟، ژان پل سارْتْر (ترجمه)، 1348
* استادکاران، آرتور آدامُف (ترجمه)، 1349
* همان طور که بودهایم، آرتور آدامُف (ترجمه)، 1349
* پرندگان میروند در پرو میمیرند، رومن گاری (ترجمه)، 1352
* ژان پل سارْتْر، هِنری پیر (ترجمه)، 1356
* درباره? نمایش، ژان پل سارْتْر (ترجمه)، 1357
* نژاد و تاریخ، کلود لوی استروس (ترجمه)، 1358
* نویسندگان معاصر فرانسه (برگزیده? داستانهای کوتاه)، 1366
* وعدهگاه شیر بلفور (مجموعه? داستان)، ژیل پرو (ترجمه)، 1374
* عیش و نیستی، تیری مونیه (ترجمه)، 1379
* گمگشته، ژیل پرو (ترجمه)، 1387
آقای سمیعی، شما ترجمه کردهاید، ویرایش کردهاید و مقالاتی نیز نوشتهاید. لطفاً سوابق کاری خود را کوتاه شرح دهید.
کار ترجمه را در دوران تحصیل در دانشکده ادبیات و زبان فارسی دانشگاه تهران شروع کردم. در دوره ابتدایی و سیکل اول متوسطه به زبان فرانسه و در سیکل دوم متوسطه به ادبیات فرانسه علاقهمند شده بودم و با آثار بعضی از نویسندگان فرانسوی مثل ویکتورهوگو، لامارتین، شاتوبریان، آلفونس دوده آشنایی پیدا کرده بودم. اولین ترجمهام حکایتی دارد. در سال اول یا دوم دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بودم، در سال 1318–1319، که جنب دانشکده حقوق مدرسهای به نام "انستیتوی روزنامهنگاری" دایر شد و من در آن نامنویسی کردم. ضمن تحصیل در دانشکده ادبیات، در کلاسهای آن نیز شرکت میکردم. در آنجا با آقای کسمائی، که در مطبوعات آن موقع مقاله مینوشت و مقالاتش زنستیزانه بود، آشنا شدم.
جوان سمپاتیکی بود. یک بار به من پیشنهاد کرد چیزی ترجمه کنم که به چاپ برساند. من هم، از خدا خواسته، داستان "ستارگان" از آلفونس دوده را که خوانده بودم و خیلی خوشم آمده بود ترجمه کردم و به او سپردم. چندی بعد دیدم آن را در مجله شهربانی آن موقع، که افسری خوش ذوق ادارهاش میکرد، به چاپ رسانده است. آن ترجمه را در دست ندارم. اما میدانم خطای فاحشی در ترجمه از من سر زده بود. در فرانسه trotte–menu یعنی آن که مانند موش به گامهای کوتاه و تند راه میرود و به خود موش هم اطلاق میشود. در قصّه، صحبت از پیرزنانی بود که به گامهای کوتاه و تند راه میروند و من عوضی "موشان" را مراد گرفتم. همشهری و دوستی داشتم در رشت که کتاب و مجله زیاد میخواند. این ترجمه را برایش فرستادم و او یادآور شد که ترجمه این داستان را پیشتر در جایی خوانده است. عبارت حاوی این خطای فاحش را هم که با پس و پیشِ خود جور در نمیآمد با تعجب تلقی کرده بود. بدین قرار، من از دو بابت سرخورده شدم.
ترجمه بعدی من در سال آخر (سوم) دوره لیسانس بود که در ایام تعطیلات تابستانی انجام دادم. شمارههایی از مجله معتبر و معروف Revue de deux mondes را از دستفروشی خریده بودم. در آن مقالهای بود با عنوان "عشق بی ثمر بالزاک" که ماجرای عشقِ افلاطونی این نویسنده با مادام دوبِرنی را گزارش میکرد و رمان Le Lys dans la Vallée"سوسن دره"ی او احتمالاً صورتِ داستانی همین ماجراست. من آن را به تفنّن در دشت ترجمه کرده بودم و در تهران به پیشنهاد یکی از دوستان به روزنامه ایران ما سپردم. هر روز این روزنامه را میخریدم و میدیدم که خبری از آن نیست ناراحت میشدم. دیگر مأیوس شده بودم. یک روز پسر عمویم در خیابان لالهزار مرا دید و تبریک گفت. مناسبت را پرسیدم. گفت مگر ترجمهات را در ایران ما نخواندی. انگار دنیا را به من دادند. بخشی از آن را در شماره همان روز با ولع خواندم و روزهای بعد هم بخشهای دیگرش را. متعاقباً، وارد عرصه سیاسی شدم. درسالهای فعالیت سیاسی بیشتر مقاله مینوشتم و اگر هم ترجمه میکردم مطالب سیاسی– اجتماعی باب روز بود، با امضای آشکار یا امضای مستعار یا بدون امضا. افسوس که هیچ یک از این نوشتهها و ترجمهها را در دست ندارم. برایم جالب است بدانم که آن روزها چگونه مینوشتم. پس از گذراندن ایّامی بسیار سخت، چند صباحی در سال 1335 در مجله سپیده فردای دانش سرای عالی با خانم آذر رهنما و دکتر هوشیار همکاری داشتم و در زمینه تعلیم و تربیت مطالبی ترجمه میکردم که در مجله درج میشد. اما ترجمه رُمان را در سالهای 43–45 در زندان سیاسی به دست گرفتم. سالهای 1343–1349 از این حیث بسیار ثمربخش بود. طی این سالها بود که دلدار و دلباخته (ژرژساند)، سالامبو (فلوبر) برادزاده رامو (دیدرو)، هنرپیشه کیست، نظر خلاف عُرف درباره هنرپیشگان (دیدرو)، چیزها (ژرژپِرِک)، داتاگنج بخش (پروفسور شیخ عبدالرشید) را ترجمه کردم.
کار ویرایش را هم از بد حادثه پیشه کردم. در سال 46–47 در راهآهن دولتی ایران خدمت میکردم. معاون دفتر مرکزی و منشی مخصوص حوزه ریاست کلّ راهآهن بودم. اما، به سعایت رئیس دفتر محرمانه– که مرا رقیب خود میپنداشت و ذاتاً ناجنس و به مقتضای سمت خود طبعاً با ساواک در رابطه مستقیم بود– ساواک طی نامهای محرمانه نوشت که ادامه خدمت فلانی در راهآهن به مصلحت نیست و اولیای راهآهن که از کارم بسیار راضی بودند و خاطرم را میخواستند به ناچار و به اکراه حکم آماده به خدمت برایم صادر کردند. در حالی که من از سالهای 34–35 یکسره دست از فعالیت سیاسی کشیده بودم. آن موقع، انتشارات فرانکلین برای امثال من پناهگاهی بود. من هم به کمک دوستان به آنجا پناه بردم و به کار ویراستاری که تا آن روز نمیدانستم چیست مشغول شدم. اولین کتابی که ویرایش کردم آغا محمد خان قاجار نوشته امینه پاکروان و ترجمه شادروان جهانگیر افکاری بود. ضمن خدمات ویرایشی به مقالهنویسی هم پرداختم و مقالات من در مجلات و نشریات متعدد از جمله پیک جوانان، ماهنامه آموزش و پرورش، کتاب امروز، رودکی، الفبا، ققنوس، فرهنگ و زندگی چاپ میشد، در زمینه ادبیات معاصر، نقد ادبی، تعلیم و تربیت و مباحثی که رنگ فلسفی داشت. در همین دوره بود که، به تشویق دکتر هرمز میلانیان، وارد دوره فوقلیسانس زبانشناسی شدم و از همان ابتدا به آراء چومسکی وابستگی پیدا کردم و باز، به پیشنهاد همین دوست عزیز، کتاب چومسکی اثرجان لاینز سپس ساختهای نحوی اثر چومسکی را ترجمه کردم. کار مقالهنویسی من، در دوران همکاری با نشر دانش و مجله معارف سپس با نامه فرهنگستان، ادامه یافت و هنوز هم قطع نشده است. دوره همکاری من با مرکز نشر و دانشنامه جهان اسلام نیز شایسته ذکر است که خاطرات تلخ و شیرین– بیشتر شیرین– از آن ایام دارم.
آقای سمیعی هنگامی که شما در موسسه فرانکلین بودید، جلساتی به نام "کتاب امروز" دایر میشد که شما، دریابندری، امامی، مرندی و یکی دو نفر دیگر در آن شرکت میکردید و درباره کتابهایی که تازه منتشر شده بود گفتگو میکردید و گفتگوها بعداً منتشر میشد. آیا به نظر شما این جلسات در بهبود وضع ترجمه مؤثر بود؟ چرا ادامه نیافت؟
آن جلسات بیشتر برای تجلیل شخصیتهای علمی و فرهنگی بود من در جلساتی که برای شادروانان کریم کشاورز، پروین گنابادی، و استاد مجتبی مینوی تشکیل شد شرکت داشتم. طبعاً در این جلسات درباره مسائل مربوط به ترجمه نیز صحبت میشد. اما فکر نمیکنم این مذاکرات در جریانات مربوط به ترجمه تأثیر محسوس کرده باشد. گزارش آنها خوراک کتاب امروز بود و این نشریه بنا به مصلحت ، بیشتر برای آن که احتمال میرفت آن را درگیر جریانات سیاسی روز کنند ، تعطیل شد.
شما زمانی ویراستار مجموعه "سخن پارسی" بودید. در دانشگاه آزاد ایران سابق نیز جزوهای درباره تاریخچه ادبیات ساسانی منتشر کردید. این چندگانگی علایق را مفید میدانید یا این که فکر میکنید اگر این طور نبود و، مثلاً فقط ترجمه کرده بودید حاصل کار مفیدتر بود؟
علاقه من به ادبیات فارسی سابقه دیرینه دارد. حتی در سالهای دبیرستان که در رشته علمی– نه ادبی– درس میخواندم دلبسته ادبیات فارسی بودم. پارههایی از گلستان را به تشویق پدرم در ایام کودکی از بر کرده بودم. خانلری در سال 1316–1317 در رشت دبیر ما بود و شعر ماه در مرداب را همان وقت سروده بود و ما این شعر را، که مُلهَم از تماشای مرداب انزلی بود، با لذت تمام میخواندیم.
نشر "مجموعه سخن" ابتکار نجف دریابندری است و او مرا برای دبیری آن انتخاب کرده بود و شاید انتخاب بدی نبود. عناوین این مجموعه متعاقباً کتاب درسی دانشگاهی شد و هنوزهم هست. اما قضیه ادبیات ساسانی فرق می کند. این مبحث جزو برنامه دانشگاه آزاد ایران و از درسهایی بود که مواد آن به سرپرستی شاهرخ مسکوب تهیه میشد. من آن وقت در سازمان ویرایش و تولید فنی با شادروان دکتر حسن مرندی همکاری داشتم. از دانشگاه آزاد ایرانِ آن وقت نوشتهای در این موضوع برای ارزیابی و ویرایش فرستاده بودند که من آن را، در ساخت و محتوا و سطح، قابل قبول نیافتم و در گزارش ارزیابی نظر منفی دادم. در جواب گفتند: گر تو بهتر میزنی بستان بزن. من، در واقع، از سر غیرت گام در میدانی نهادم که با سابقه تحصیلی من بیرابطه نبود اما خودم بالفعل علاقهمند به ورود به آن نبودم. حدود سه ماه کار کردم که حاصل آن همین کتاب شد و مقبول دانشگاه آزاد ایران هم افتاد و چاپ ومنتشر شد و بعداً در رشته ادبیات فارسی ماده درسی دانشگاهی ادبیات پیش از اسلام معروف به ادبیات1 شد. این کتاب برای آشنائیِ نسبی با متون زبانهای میانه ایرانی مفید است. و هر چند در سطح پیشرفته تخصصی نیست، به نظر من، ازحیث مطالب درحد کاملاً قابل قبولی موثّق است.
اما درباره چندگانگی علایق باید بگویم این عارضهای است که دچارش هستم. من اهل تخصص نیستم. بیشتر گرایش به آن دارم که از هر چیز اندکی بدانم و در یک رشته بیشتر، فکر میکنم این خصلت لازمه ویراستاری باشد. شاید باور نکنید که من در امتحان نهائیِ دبیرستان، برای مسئلهای در جبر به اصطلاح فرانسویهاobservation (تبصره) نوشتم وتعبیر هندسی جواب عددیِ مسئله را– که نخواسته بودند– نشان دادم. اصولاً به مباحث تجریدی علاقه دارم. اما نظر شما را با بیان و تعبیر دیگری میپذیرم. تشتّت کار به سلامت روح وحتی جسم من ضرر میرساند و من با همه تمایلی که به تمرکز دارم تا کنون– در سن 84 سالگی– هر وقت مصمم شدم خودم را از کارهای پراکنده برهانم موانعی مادی و معنوی پیش آمد و نگذاشت.
تا جایی که من اطلاع دارم، شما در گذشته نگاهتان به ویرایش نگاه رادیکال بود. بیشتر کتابهایی که شما در اوایل کارتان ویرایش کردهاید، تقریباً بازنویسی شماست. آیا هنوز با همان گرایش ویرایش میکنید؟ به نظر شما، به این کار ویرایش میگویند؟ ضمناً بفرمایید چه نوشتهای غیر قابل ویرایش است.
باید اذعان کنم که من، به رغم شهرتی که خواهناخواه کسب کردهام، ویراستار خوبی نیستم. در مورد بازنویسی باید بگویم هر موردش متقضیاتی داشته است. گاهی خودم به ملاحظاتی زحمت آن را قبول کردهام و گاهی بر من تحمیل شده است. مقالاتی به دستم رسیده که از نظر زبانی و احیاناً ساختاری به ویرایش غلیظ نیاز داشته اما به زحمتش میارزیده چون مطالب و محتوای آن پرارزش بوده است. حیفم میآمد مخاطبان از خواندن آن به زبانی روشن و ساختی منسجم محروم بمانند.
برای تبرئه خودم بیمناسبت نیست تأکید کنم که به خودم حق نمیدهم درهر نوشتهای به دلخواه تصرّف کنم. اگر نویسنده اهل قلم و به خصوص صاحب سبک باشد، در تصرف نهایت امساک را رعایت میکنم. اما، در آثار نوخامگان، لازم میدانم جانب خوانندگان را نگاه دارم و راه را برای آنان هرچه هموارتر سازم. شاید این شیوه کار را سنگین کند ونشر را به تأخیر اندازد و اساساً خلاف عُرف ویراستاری باشد که هست و به همین دلیل خود را اصلاً ویراستار حرفهای خوبی نمیدانم و شاید برای ویراستاری ساخته نشده باشم.
اما این که چه نوشتهای غیرقابل ویرایش است نوشتههای کُلنگی مثل خانههای کلنگی که فقط باید آنها را کوبید و خانهای از نو ساخت و من طی شغل ویراستاری این کار را هم کردهام.
شما دو شیوه نامه نوشتهاید: نگارش و ویرایش(سمت) و دایره المعارف دانشنامه اسلام (بنیاد دایرهالمعارف اسلام). مسلماً این تلاشها همراه با کار بقیه ویراستارها به بهبود نثر فارسی انجامیده است. چگونه است که عدهای با ویرایش مخالفاند؟
همانطور که زمانی با شعرنو مخالف بودند. اصولاً هر چیز نوی اگر ناشناخته بماند یا – مصیبتبارتر از آن– بد شناخته شود همین حال را پیدا میکند. نمونههای مردود آن را عَلَم میکنند و لُغُز میخوانند. خوشبختانه ویرایش هم مثل شعر نو اکنون بهتر شناخته شده و جا باز کرده و به اصطلاح نهادی شده است. ویراستاران کاذب هم در برانگیختن مخالفت بیتأثیر نبودهاند همچنان که "به اصلاح اشعار نو"ی که همه چیز بودهاند و هستند جز شعر.
بسیاری از نویسندگان بزرگ ما از مدهای نگارشی روز، که معمولاً ویراستارها آنها را تعیین میکنند، بیخبرند. گاه دیده شده که ویراستار تازهکاری نویسنده کهنهکاری را به سبب آگاه نبودن او از کاربردهای واژگانی و نحوی روز،(مثلاً مینماید به جای میکند) به شدت آزرده کرده است. برای جلوگیری از این کار چه باید کرد؟
مثالی که آوردهاید اظهار نظر را برایم اندکی دشوار ساخته است؛ چون با کاربردهایی که آنها را به صفت "روز" متّصف ساختهاید کمتر میانه دارم. گمان میکنم مسئله ساده نباشد و نمیتوان برای همه موارد و همه نوشتهها نسخه واحدی پیچید؛ مثلاً نوشته مطبوعاتی را با کتاب درسی دانشگاهی یا مقالهای تخصّصی از یک قماش گرفت. به نظر من، صاحب اثر باید ویراستار را قبول داشته باشد و او را برای دخل و تصرّف، دست کم در مجموع، صالح بداند، یا ویراستار قادر باشد، با نشان دادن مهارت و دقت خود، تحمیل احترام کند. در عین حال، ویراستار باید نرمش به خرج دهد و به خصوص کاری نکند که عزت نفس صاحب اثر جریحهدار گردد. ویراستار باید کُلاً مدافعاثری باشد که آن را در خور ویرایش شمرده است. اگر صاحب اثر چنین موضعگیریِ مقبولی را حس کند مقاومتش تخفیف مییابد.
آقای سمیعی، برخی از ویراستاران تصور میکند نثر معیار فقط یک گونه دارد؛ مثلاً موضوعی در زمینه شیمی مدرن و نوشته مربوط به یک طلسم کیمیاگرانه را به صورت یک نثر درمیآورند. به نظر شما ریشه این آموزش در کجاست؟
البته زبانهای معیار داریم. امّا زبان معیار نوشتاری خصوصیاتی دارد که تابع موضوع نوشته نیست. هر موضوعی را به این زبان میتوان نوشت. البته زبان معیار مطلق نداریم. زبان معیار هم مثل دیگر امور این عالم نسبی است. عملاً و بالفعل زبانها از معیار کمابیش فاصله میگیرند و در این یا آن جهت از آن دور میشوند تا به حدی که گاه دیگر آنها را نمیتوان معیار خواند.
http://anthropology.ir/node/709
علی صلحجو، متولد سال 1323 در قزوین، از ویراستاران و مترجمان باتجربه و خبره و از معلمان ویراستاری در دوره های آموزش ویرایش است رشته تحصیلی وی زبان شناسی عمومی است. وی مدرک کارشناسی در رشت? زبان و ادبیات انگلیسی از مدرسه عالی ادبیات و زبانهای خارجی و کارشناسیارشد رشته زبانشناسی همگانی از دانشگاه تهران تهران دارد.
مشاغل و سمتها
1. نمونهخوان، مؤسسه انتشارات فرانکلین، از سال 1341تا1344؛
2. ویراستار مؤسسه انتشارات فرانکلین، از سال 1344تا1348؛
3. ویراستار مؤسس? دایرةالمعارف فارسی مصاحب، از سال 1348تا1354؛
4. ویراستار دانشگاه آزاد اسلامی، از سال 1354تا1358؛
5. ویراستار مرکز نشر دانشگاهی، از سال 1359تا1382؛
6. ویراستار مجل? پیام یونسکو، از سال 1365تا1370؛
7. دبیر اجرایی مجل? زبانشناسی، از سال 1366تا1380؛
8. ویراستار دانشگاه پیامنور، از سال 1373 تاکنون؛
9. عضو هیئتتحریری? مجل? مترجم.
تألیف
1. فرهنگ اصطلاحات انگلیسی - فارسی و چگونگی کاربرد آنها، تهران: رهنما، 1382؛
2. گفتمان و ترجمه، تهران: مرکز، 1385؛
3. نکتههای ویرایش، تهران: مرکز، 1386؛
4. پژوهش و نگارش، تهران: آگاه، 1368.
ترجمه
1. خواهر وسطی، میریام میس، تهران: ابنسینا، 1346؛
2. روشها و فنون در آموزش علوم، برای کارشناسان و معلمان علومتجربی، ترجم? گروهی، تهران: مدرسه، 1382؛
3. زبانشناسی نوین: نتایج انقلاب چامسکی، دیردری ویلسن، ترجم? گروهی، تهران: آگاه، 1367؛
4. زبان و زبانشناسی، الکساندر کندراتف، تهران: ایران یاد، 1363؛
5. فرستادگان نور، امیده صدارت، جیمز توئیمن، تهران: سخن، 1382؛
6. فرهنگ اندیش? نو (مقالات زبانشناسی)، اولیور ستالی براس، ترجم? گروهی، تهران: مازیار، 1369؛
7. فن مطالعه، لیندا فریلانیس، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1386؛
8. نظریههای ترجمه در عصر حاضر، ادوین گنتزلی، تهران: هرمس، 1380؛
9. نمادها و نشانهها، آلفرد هوهنهگر، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، 1386.
http://forum.viraiesh.ir/index.php?topic=34.0
احمد سمیعی گیلانی متولد سال 1298 است
احمد سمیعی گیلانی که او را پدر ویرایش در ایران لقب داده اند در کارنامه حرفه ای خود مدرک دانشگاهی کارشناسی ارشد زبان شناسی همگانی را دارد
وی بر زبان و ادب فارسی و زبان های فرانسه و انگلیسی احاطه دارد و از آشنایی وسیع با جریانات ادبی اروپا برخوردار است.
سمیعی مترجمی استاد و نویسنده ای چیره دست نیز هست. او در تاریخ 25/4/1370 به عضویت پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی درآمد.
سوابق :
عضو گروه ویرایش و از مترجمان فرهنگ آثار در انتشارات سروش و مشاور علمی پژوهشگاه علوم انسانی .
سمت ها:
سردبیر نامه فرهنگستان ، فصلنامه فرهنگستان زبان و ادب فارسی، و مدیر گروه ادبیات معاصر فرهنگستان زبان و ادب فارسی ، عضو شورای عالی ویرایش صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران.
برخی از آثار:
دلدار و دلباخته ، ژرژ ساند (ترجمه )، 1345؛
خیا ل پروری ها، ژان ژاک روسو (ترجمه )، 1345؛
ادبیات ساسانی ، 1355؛
داتا گنج بخش (زندگی نامه و تعالیم شیخ ابوالحسن علی بن عثمان هجویری )، شیخ عبدالرشید (ترجمه )، 1349؛
چومسکی ، جان لاینز (ترجمه )، 1357؛
هزیمت یا شکست رسوای آمریکا، ویلیام لوئیس و مایکل له دین (ترجمه )، 1360؛
ساخت های نحوی ، نُعام چومسکی (ترجمه )، 1362؛
آیین نگارش ، 1366؛
دیدرو، پیتر فرانس (ترجمه )،
سالامبو، گوستاوفلوبر (ترجمه )، 1374؛
شیوه نامه دانشنامه جهان اسلام ، 1375؛
نگارش و ویرایش ، 1378.