سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خانه ویرایش و نگارش / خانه کتاب

ویرایش مقاله، کتاب، پایان نامه + تولید محتوا پذیرفته می‎‏‌شود. 09191515288 https://b2n.ir/h00299

ابوالحسن نجفی

نقدی بر غلط ننویسیم

دکتر احمد رضا بهرام پور عمران - بخش اول

 

«غلط ننویسیم » (1366) ، اثرِ استاد ابو الحسن نجفی در زمرة آثاری است که از همان آغاز انتشار در کانون توجه متخصّصان زبان فارسی و مخاطبان عام قرار گرفت. این واقعیّت را از فراوانی نقد ها و همچنین شمارگان و تعدّد چاپ اثر می‌توان در یافت. سبب این توفیق را علاوه بر گرانقدری اثر، تا حدّی در ارجمندی جایگاه نویسنده نیز می توان جستجو کرد. عمده انتقادهایی که تا به حال به اثر شده، عبارت اند از:


1-لغزش هایی در تعیین قدمت پاره ای از واژه ها و تعابیر.

2-نداشتن وحدت رویّه در اصل روایی یا نارواییِ کاربردِ برخی واژه ها و تعابیر.

3-سخت گیری در باب زبان روز و نادرست دانستن استعمال غلط های مشهور.

4- کاستی دیگری که می توان به موارد یاد شده افزود، منابع بسیار اندک از ادبیات معاصر است که از مرور کتابنامه می‌توان به آن پی برد.

از مزیّت های کتاب می توان به این موارد اشاره کرد:

1-نگاه علمی و زبان شناسانه به زبان

2-منابع موثّق و نسبتاً فراوان

3- نگرش تاریخی به کاربردِ واژگان

3-نگرش نو و نیاز سنجی در عرصة مطالعات زبانی و ادبی؛ هر چند در سدة اخیر کارهای پراکندة فراوانی در قالب مقاله و برنامه های رادیویی در این باب انجام پذیرفته بود، اما هیچکدام از چنین اهمیّتی برخوردار نبود.

5- تسلّط نویسنده بر زبان فرانسه که به خصوص در شناخت تعابیر و ساختارهای گرته برداری شده ضروری است. 

سعی نویسنده بر آن بوده تا با نشان دادن شکل درست و نادرست واژگان و تعابیر زبان فارسی، تا حدّ امکان از گسترش نادرستی ها در زبان فارسی جلوگیری کند. حقیقت امر آن است که مواجهة آمرانه و تجویزی با مقولة زبان، به خصوص در حیطة مقابله با «غلط های مشهور» چندان راه به جایی نبرده است. از همین رو برخی پس از نشر «غلط ننویسیم»، یاد آور شدند که:«اجازه بدهید غلط بنویسیم»! این گروه که اغلب زبان شناس اند، معتقد بودند و هستند که زبان مقوله ای ا ست اجتماعی و این مردم هستند که درستی ها و نادرستی های آن را تعیین می-کنند و هر دگرگونی و خلاف هنجاری، از سر ضرورتی ا ست. 

چکیدة نگاه این گروه را در عبارتِ «غلط مشهور بهتر است از صحیح مهجور» می توان خلاصه کرد. اختلاف ها بیشتر آنجا اهمیت می یابد که با «صحیح های نه چندان مهجور» و یا «غلط های نه چندان مشهور» مواجه می شویم. البته اگر بخواهیم از افراط و تفریط ها بپرهیزیم، باید بگوییم که: غلط، غلط است و از همین رو اشاره به نادرستی یک واژه یا تعبیر، ضروری ا ست. اگر چه عموم مردم همچنان همان شکل نابهنجار را به کار ببرند.

نکتة دیگر آن که جدا از عموم مردم، چرا نویسندگان و قشر کتاب خوان نیز باید آن غلط را غلط بنویسند و بخوانند! بنابر این، دستِ کم می توان با پیشنهاد شکل درست، به تصحیح نسبی نادرستی ها پرداخت و یادآور شد تا دیگران نیز شکل درست یا درست تر آن را به کار ببرند. با این رویکرد، زبان فارسی در دراز مدت، خود سرنوشت خویش را تعیین خواهد کرد. فایدة دیگر این یادآوری ها آن است که دست کم از نادرستی چنین کاربردهایی آگاه می شویم و دچار جهل مرکب نخواهیم شد. 

اگر انصاف داشته باشیم، اعتراف خواهیم کرد که با توجه به اقبال عمومی به غلط ننویسیم (که تا به حال هجده بار چاپ شده و شمارگان هر بار آن نیز پنج هزار تا هشت هزار نسخه بوده)؛ نویسنده توفیق یافته در اصلاح نادرستی های زبان فارسی معاصر سهمی مؤثر داشته باشد. گفتنی است که نقد و نظر در باب این اثر گران قدر، پس از سه دهه همچنان ادامه دارد. 

آخرین این ارزیابی ها جلسه ای بود که اسفند ماه 1392 در «انجمن ویراستاران دفتر فنی ترجمه» با حضور استادانی چون: محمد رضا باطنی،منوچهر بدیعی، نصرالله پورجوادی و مؤلف برگزار شد. منتقدان همچنان همان انتقادها را وارد می دانستند و مؤلف نیز در این جلسه اشاره کرد که در آینده کتاب با ویرایشی جدید منتشر خواهد شد. او همچنین به روا داشتن پاره ای از تعابیر که پیش تر کار بردن شان را روا نمی دانسته، اشاره کرده است. از جمله این موارد: «بستگی دارد»، «روی کسی حساب کردن» «آتش گشودن» (روزنامة شرق، 12 اسفند 1392، ص 10). 

نویسندة این سطور، طیّ سالیانی که به کرّات به این اثر مراجعه داشته و از آن بهره گرفته، با لغزش هایی مواجه شده که با احترام به ساحت استاد، در ادامه به مهم ترین آنها اشاره خواهد شد. یادآور می شویم که اغلبِ این لغزش ها در حیطة تعیین قدمت کاربردِ واژه ها رخ داده است.

اتراک و اکراد: آورده اند: «از دوره صفویه که بسیاری از اسم های غیر عربی و فارسی را تصنّعاً به شیوه جمع مکسّر عربی می بستند، عادت شده است که نام بعضی از قوم ها و گروه های نژادی را به صورت زیر جمع ببندند:

ارمنی: ارامنه / ترک: اتراک / ترکمان: تراکمه / کرد: اکراد / لر: الوار

و در ادامه افزوده اند: «در زمان صفویه به گروهی از تبریزی های مهاجر که ساکن محلّه ای در اصفهان بودند تبارزه می گفتند و حتّی درباره صائب، شاعر بزرگ آن زمان، نوشته اند که «از تبارزه اصفهان بود»! » (5- 134)

نخستین بار که این مطلب را خواندم، از خاطرم گذشت که دستِ کم در جهانگشای جوینی واژه «اتراک» را دیده ام و بیتی از مثنویِ مولوی را به یاد آوردم:

یل اندر خانه تاریک بود 

عرضه را آورده بودندش هُنود

(72:3)

امّا نمی دانستم که بعدها به نتایج شگفت آوری خواهم رسید. در سه متنِ منثورِ متعلّق به قرن پنجم، که به عللی به آنها مراجعه کرده ام، جمع «ترک» به صورت مکسّر آمده است. در الصیدنه فی الطّبِ ابوریحان بیرونی (440- 362ه .ق) که متنی است عربی، ذیلِ «اطریه» که نوعی حلوا بوده، آمده: «إنّه طعامٌ یتّخذه الاتراکُ من اللّحم المدقّق ...» (60). در برگردانِ کهنِ این اثر به فارسی آمده: «و گفته اند طعام ترکان است.» (صیدنه 71:1). 

در کشف المحجوبِ هجویری نیز هنگامِ اشاره به تلقّی از «حُبّ» در اصناف و اقوامِ مختلف، آمده است: «و (حبّ) عند الأتراکِ اَشهَرُ من الفتراک» و (حبّ و عشق) به نزدیک ترکان مشهورتر است از آلت سواریِ ایشان (452). و می دانیم که این اثر در نیمه دومِِ قرنِ پنجم نگاشته شده است. در دیوانِ ابوالفرج رونی، که سالِ مرگش را میان سال های 492 تا 508 دانسته اند، این ابیات آمده:

عــزم او بــاره گـرم کـرد هـمـی 

در فـراز و نـشـیــب چــون اتــراک(66)

اطرارِ سرایش همه با حکمت لقمان 

اتراکِ سپاهش همه با حشمتِ افشین(96)

این کاربرد در قرون بعد شیوع بیشتری یافته، به گونه ای که در قرن های هفتم وهشتم، در اغلب آثار تاریخی و جغرافیایی سرزمین های اسلامی، جمع «ترک» و «کرد» به صورت «اتراک» و «اکراد» آمده است. امّا پیش از آنکه فهرستی از آن آثار نقل کنیم، به چند اثر از قرن ششم اشاره می کنیم:

در تاریخ بیهق اثر ابوالحسن علی بن زید بیهقی (ابن فندق) (تألیف 563 که احتمالاً تحریر نخستین آن سال 544 به پایان رسیده بود)، آمده: «هیچ کس نباشد از رومیان و اتراک و هنود که ایشان اسامی اجداد خویش شناسد مگر اعراب» (4). در صفحه 28 این کتاب نیز در کنار «صوفیان دینور» و «جادوان هند» از «اکراد فارس» یاد شده است. در اواخر همین قرن در عبهرالعاشقینِ شیخ روزبهان شیرازی (606- 522) که اثری ست در بابِ عشق نیز عبارت «جمالِ اتراکِ چین» آمده است (92). در تاریخ الوزرای نجم الدّین ابورجاء قمی (تألیف 584) نیز جمع دیلم به صورت «دیالم» آمده است (31). 

و اینک فهرستی از آثارِ قرونِ 7 الی 9 که واژه های «اتراک، اکراد، هنود، تراکمه و دیالمه» در آنها به کار رفته است:

قرن 7: نَسَوی: نفثةالمصدور 65 و 66: «عُلوجِ اکراد» و «مصادیرِ اکراد»/ نَسَوی: سیرت جلال الدّین منکبرنی 62، 108، 133، 142، 319: «اتراک» و 94: «اتراک عراقی»/ جوینی: جهانگشای جوینی 2: 22: «اتراک غُزی» و 3 : 44 : «اتراک و ترکان»/ زنگی بخاری: بستان العقول فی ترجمان المنقول 82 : «اتراک و اکراد»/ ابن بی بی: اخبار سلاجقه روم 227، 228 و 246: «اتراک» 118، 224 و 246: «اکراد»/ جیهانی: اشکال العالم 226: «اتراک» و 213: «اکراد»/ جرفادقانی: ترجمه تاریخ یمینی 384: «هنود»/ مولوی: مثنوی 3: 72 : «هنود».

قرن 8: رشیدالدّین فضل اللّه: جامع التواریخ 13، 14، 23، 24، 27، 28 و ...: «اتراک»/ شبانکاره ای: مجمع الانساب 126 و 134: «اتراک»؛ 146 و 207: «اکراد»/ بناکتی: تاریخ بناکتی 12 و 318: «اتراک»؛ 232: «تراکمه» (جمع ترکمن)؛ 311 و 332 : «هنود»/ مستوفی: تاریخ گزیده 794: «دیالمه»/ مستوفی: نزهةالقلوب 160: «اتراک»/ ناصر منشی: سهمهطُ العلی للحضرةالعُلیاء 17: «دیالمه» (البتّه در این اثر جمع «ترک» همواره به صورت «ترکان» آمده است.)/ آقسرایی: مُسامرة الاخبار و مُسایرةالاخیار 19، 34، 65، 71، 97، 111 و ... : «اتراک» و 27، 29، 100 و 278: «اکراد».

قرن 9: شجاع: انیسُ الناس 255: «اتراک» (در همین صفحه ترکان نیز آمده است.)/ مراغی: مقاصد الالحان: در بابی مجزّا درباره «طبع اتراک» در موسیقی سخن گفته است./ عبدالرزاق سمرقندی: مطلع السعدین و مجمع البحرین 259: «اتراک» و 294: «تراکمه».

گفتنی است، همانگونه که نویسنده اشاره کرده، از عهد صفویه این شیوه بسیار رواج یافته و ما خود را از نقلِ نمونه هایی از آن روزگار بی نیاز می بینیم و تنها به این اشاره بسنده می کنیم که بدلیسی در شرفنامه (که اثری است در بابِ تاریخِ قومِ کرد، نگاشته به سال 1005)، تقریباً در تمامی موارد «کرد» را به صورت «اکراد» جمع بسته است (10، 18 و ...همچنین: «اتراک»: 60 و 215). حتّی جمع مکسر تبریز به صورت «تبارزه» - که نویسنده به آن اشاره کرده- در قرون 8 و 9 رایج بوده و در نزهةالقلوب و مطلع السّعدین به کار رفته و جالب تر آنکه در مطلع-السّعدین به جای «شیرازی ها» «شیارزه» آمده است (299).

و نکته آخر اینکه نوشته اند، این فارسی زبان ها بودند که اسامیِ غیر عربیِ حوزه اقوام و ملل را به صورت جمع مکسّر رواج داده اند؛ حال آنکه در متونِ کهنِ عربی نیز این کاربرد رایج بوده و چه بسا ایرانیان نیز به پیروی از آنان این ساختِ زبانی را به کار برده اند. گفتنی است که اقوام ترک و کرد، تنها در حوزه جغرافیای ایران نمی-زیسته اند و هم امروز نیز کردها در ایران، عراق، ترکیه ، سوریه و لبنان پراکنده اند.

برای مثال، ابن منظور (711- 630)، صاحب لسان العرب، ذیلِ مدخلِ «کُرد» آورده: «جیلٌ من الناس، معروف، و الجمعُ أکراد» و در پایان می نویسد: «فَنَسَبَهم الی الیمن» (389:5). در سفرنامه ابن جههبهیهر (ق 5)، در وصف شهر حلب، از دژی معروف به «حِصنُ الأکراد» [دژ کردان] یاد شده است (314). و اوایل قرن 8 (سال 719 ه . ق) در شام بیمارستانی بوده به نام «حِصنُ الأکراد» که این نام تا به امروز نیز به سره درِ ویرانه این بیمارستان بر جای مانده است؛ سببِ این نامگذاری آن بوده که شبل الدّوله نصر بن مرداس، حاکم «حمص» و از سران بنی مرداس، سال 422 ه . ق گروهی از کردان را برای راهداری به آنجا کوچاند؛ از آن پس این قلعه را «حِصنُ الأکراد» خواندند و این بیمارستان در جوار آن قلعه بنا شده بوده است (عیسی بک 148).

ابن ندیم (ق 4-3) نیز در زمره آثار مدائنی، از کتابی به نام کتاب القلاع والأکراد یاد می کند (171). او همچنین در زمره آثار جاحظ از کتابی با عنوان کتابُ مناقب جُندالخلافه و فضائل الأتراک نام می برد ( 308). و بدرالدّین حسن بن حبیب الحَلَبی (790- 710 ه. ق) نیز در باب سلاطینِ مصر (در فاصله سال های 777- 748) کتابی نگاشته به نام «دُرّة الاسلاک فی دَولة الأتراک»؛ این کتاب و تکمله ای که زین الدّین طاهر، فرزند مؤلّف بر آن افزوده و ثبت وقایع را تا سال 802 ادامه داده، از سوی مستشرق هلندی وایرس مورسینگ، قرن نوزدهم در آمستردام هلند، در دو جلد به چاپ رسیده است.

ادامه دارد
روزنامه اطلاعات 93/11/14


ویراستار باید...

علی خاکبازان، کارشناس ادبیات کودک ونوجوان، منتقد، ویراستار، مترجم، نمایش نامه نویس در سال 1337 متولد شد. او بجز 27 سال سابقه‌ی کار در کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان، مسئولیت‌های دیگری هم داشته است؛ از جمله در انتشارات دفتر نشر و فرهنگ اسلامی به عنوان مسئول انتشارات و ...

ویرایش چیست و ویراستار کیست؟
این سؤال جواب ساده‌ای ندارد. از نظر علمی ویرایش از ویراستن یا پیراستن آمده به معنای تمیز کردن، کوتاه کردن و به نوعی آماده کردن و بهتر ساختن. ویراستار هم کسی است که مطلبی را ویرایش می‌کند. البته گاهی ویراستار وظیفه‌ انتخاب مطلب را نیز بر عهده دارد.


آیا نقش ویراستار در ایران و کشورهای دیگر متفاوت است؟
نقش ویراستار در ایران در مقایسه با کشورهایی که صاحب صنعت نشر هستند، بسیار متفاوت است. درایران وظیفه ویراستار تصحیح متن نویسنده است، که در مواردی به پوشاندن بی سوادی نویسنده تبدیل می‌شود. ولی در کشورهای دیگر این طور نیست. در آن جا ویراستار عملاً داستان را برای نویسنده نقد می‌کند و ایراداتش را به او گوشزد می‌کند و نویسنده موظف است، ویراستار را قانع کند یا اشکالات کار را برطرف سازد. در حقیقت ناشر کتابش را از ویراستار می‌خواهد. ویراستار، وقتش را برای اصلاح متن نویسنده تلف نمی‌کند. اما در کشور ما حتی برخی از نویسنده‌های صاحب نام که جوایز متعددی را هم کسب کرده‌اند، با اصول اولیه و ساده ی دستور زبان فارسی آشنا نیستند و قوائد نوشتن را نمی‌دانند. حتی به خود زحمت نمی‌دهند شیوه‌ نگارش مشخصی را یاد بگیرند. به عنوان مثال بیشتر از هزار بار در متن نویسنده‌‌ها دیده‌ام که «را»ی علامت مفعول را در جای خود به کار نمی‌برند و حاضر هم نیستند یاد بگیرند که درستش چیست و غلطش کدام است. یا تفاوت بین گذاشتن و گزاردن.

مهم ترین ویژگی یک ویراستار چیست؟
ویراستار باید با سواد باشد و با دل و جان کار کند. یعنی هم به کارش مسلط باشد و هم علاقه‌مند.

به نظر شما متن غیرقابل ویرایش وجود دارد؟
البته. در حوزه‌ ویرایش بخشی را به عنوان متن‌های غیرقابل ویرایش داریم. متن غیرقابل ویرایش، متنی است که ایراد زیادی دارد و با ویرایش درست نمی‌شود.

آیا این درست که چون ویراستارها به دنبال معایب هستند آدم‌های تلخ و عبوسی هستند؟
من این طور فکر نمی‌کنم. ویراستارها به‌دنبال عیب نیستند. مثل این که گفته شود منتقدها آدم‌های ایرادگیری هستند. ویراستارها، نکته سنج هستند و نکته سنجی با ایرادگیری و عیب جویی فرق دارد.


آشنایی با زندگی نامه یکی از استادان ویراستاری

دکتر حسن ذوالفقاری

دکتر حسن ذوالفقاری

دکتر حسن ذوالفقاری در سال 1345 در دامغان بدنیا آمد.وی دارای دکتری رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران در سال 1375 و استادیار دانشگاه تربیت مدرس می باشد.ایشان برگزیده رتبه دوم پژوهشهای کاربردی در نوزدهمین جشنواره بین المللی خوارزمی سال 1384 است.

گروه : علوم انسانی
رشته : زبان و ادبیات فارسی
گرایش : زبان و ادبیات فارسی
والدین و انساب : حسن ذوالفقاری از نوادگان ذوالفقارخان حاکم منطقه قومس و از فرماندهان و معتمدان فتحعلی شاه قاجار است.

خاطرات کودکی: دوران کودکی حسن ذوالفقاری مثل تمام کودکان با بازی سپری شد.کتاب و کتابخانی را با راهنمایی های معلم کلاس سوم ابتدایی، سرکار خانم کلانتری شروع کرد. دوران راهنمایی و متوسطه ایشان با وقوع انقلاب اسلامی مقارن بود از آن جهت به سوی کتابهای مذهبی سوق یافت. دکتر ذوالفقاری از ماندگارترین خاطرات کودکی همان بازی های کودکانه و سرخوشی های آن دوران یاد می کند.

اوضاع اجتماعی و شرایط زندگی: حسن ذوالفقاری در خانواده ای متوسط و مذهبی متولد شد. پدرش دارای شغل آزاد بود.

تحصیلات رسمی و حرفه ای: حسن ذوالفقاری تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و متوسطه را در شهر محل زادگاهش به پایان رساند و در رشته فرهنگ و ادب دیپلم خود را اخد کرد. تحصیلات دانشگاهی ایشان به ترتیب زیر است:

- کارشناسی رشته زبان و ادبیات فارسی(دبیری) از دانشگاه بین المللی امام خمینی در سال 1368 - کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات فارسی(پژوهشی و آموزشی) از پژوهشگاه علوم انسانی در سال 1370 - دکتری رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران در سال 1375 عنوان پایان نامه کارشناسی ارشد وی با استاد راهنمایی دکتر مظاهر مصفا به شرح زیر است: " بحر طویل فارسی و بحر طویل سرایان" عنوان پایان نامه دکتری دکتر ذوالفقاری با استاد راهنمایی دکتر مظاهر مصفا: " شرح احوال آثار و افکار معروف کرخی"

خاطرات و وقایع تحصیل: دوران تحصیل حسن ذوالفقاری مصادف با وقوع انقلاب اسلامی و همراه با راهپیمایی های شکوهمند مردم بود. وی همچنین شاهد جنگ تحمیلی حق بر باطل بوده و در این جبهه ها حضور فعال داشته است.
فعالیتهای ضمن تحصیل: حسن ذوالقاری ضمن تحصیل در انجمن های اسلامی، علمی و دانشجویی عضویت داشتند. وی همچنین در راه اندازی نمایشگاههای کتاب همکاری می کرد. در دوران تحصیلات تکمیلی با بنیاد دایره المعارف اسلامی همکاری می کرد و کم کم به مطبوعات رو آورد و نگارش مقاله، سردبیری هفته نامه کویر در استان سمنان را بر عهده گرفت.
استادان و مربیان: دکتر شفیعی کدکنی، دکتر مظاهر مصفا، دکتر علی شیخ الاسلامی، دکتر زرین کوب، دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن، دکتر اسماعیل حاکمی، دکتر جلیل تجلیل، دکتر سید جعفر شهیدی، دکتر غلامحسین یوسفی (از استادان دانشگاه)، حسین معلم و پرویز ارسطو (دبیر دبیرستان) از دبیران و استادان حسن ذوالفقاری می باشد.
هم دوره ای ها و همکاران: دکتر محمد رضا شندی، دکتر محمد عزوم، دکتر حسین داودی، دکتر ابراهیم خدایار، دکتر ناصر نیکوبخت، دکتر روح الله هادی، دکتر غلامحسین زاده، دکتر حسین پاشیده، دکتر قبادی و دکتر بیگدلی و غیره از همدوره ای ها و همکاران حسن ذوالفقاری هستند.

همسر و فرزندان: حسن ذوالفقاری در سال 1370 با سرکار خانم فرحناز مفیدی (کارشناسی رشته زبان و ادبیات انگلیسی و همکارش) ازدواج کرد و حاصل این ازدواج دو فرزند یکی پسر بنام سینا (17 ساله) و دیگری زهرا (13 ساله) است.

مشاغل و سمتهای مورد تصدی و سوابق شغلی حسن ذوالفقاری: 1. دبیر آموزش و پرورش دامغان (از سال 1368 تا سال 1370) 2. انتقال به سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی کتب درسی (از سال 1371 – 1383) 3. عضویت هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس عضویت در مجامع علمی : 1- عضو مدخل نگاران بنیاد دایرة المعارف اسلامی 2- عضو شورای پژوهشی کتابخانه مجلس شورای اسلامی تا سال 1381 3- عضو کمیتة علمی المپیاد ادبی 4- عضو هیأت علمی مجمع علمی آموزش زبان و ادبیات فارسی (از سال 1375 تاکنون) 5- عضو شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی -6 همکاری با شورای بررسی متون (داوری) 7- عضو کمیته کار شورای زبان فارسی و فن‌آوری اطلاعات (معاونت پژوهشی وزارت ارشاد) 8 – عضو شورای علمی مرکز تحقیقات زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرس 9- عضو انجمن علمی ویراستاران ایران 10- عضو انجمن مطالعات ایران شناسی (کرمان) 11-عضو انجمن صنفی روزنامه نگاران 12-عضو هیأت رییسه انجمن استادان زبان و ادبیات فارسی 13-عضو انجمن روزنامه نگاران مسلمان 14-عضو صندوق هنرمندان،مصنفان،نویسندگان داوری مجلات علمی: 1- فصلنامه رشد آموزش زبان ادب فارسی 2- مجلة فرهنگ مردم به سردبیری سید احمد وکیلیان 3- دو، فصلنامه پژوهشی پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی 4- فصلنامه پژوهشی ادبی انجمن زبان و ادبیات فارسی.

آثار :
1 ادبیات عامیانه ایران (مجموعه مقالات دکتر محجوب)
ویژگی اثر : نشر چشمه، چاپ سوم، 1384
2 بدیع الزمان نامه(تصحیح)
ویژگی اثر : نشر چشمه(دردست چاپ)
3 بهرام و گلندام (تصحیح)
ویژگی اثر : (در دست چاپ)
4 پیغام اهل راز
ویژگی اثر : انتشارات پویش معاصر، 1380
5 چاه وصال (تصحیح و تحلیل و پژوهش)
ویژگی اثر : سراینده میرزا احمد سند، تهران ، اهل قلم 1375
6 چهل داستان کوتاه از چهل نویسنده معاصر،
ویژگی اثر : تهران، انتشارات نیما، 1378، چاپ سوم، 1384
7 حافظ به روایت شهریار
ویژگی اثر : تهران ، چشمه ، 1381
8 حافظ قدسی
ویژگی اثر : انتشارات پویش معاصر، 1380
9 حسن و دل (تصحیح)
ویژگی اثر : (در دست چاپ)
10 خورشید آفرین و فلک ناز(تصحیح)
ویژگی اثر : نشر چشمه(دردست چاپ)
11 داستان‌هاب امثال
ویژگی اثر : نشر مازیار، 1384
12 در قلمرو آموزش زبان وادبیات فارسی
ویژگی اثر : تهران، مجمع علمی آموزش زبان و ادبیات فارسی ، سازمان پژوهش وزارت آموزش و پروش ، 1377
13 راهنمای درست نویسی
ویژگی اثر : وزارت جهاد کشاورزی، 1383
14 زبان و ادبیات عمومی (فارسی عمومی مراکز تربیت معلم و دانشگاه‌های کشور)
ویژگی اثر : چاپ اول 1378، چاپ سی و سوم، 1384، نشر چشمه
15 سردلبران
ویژگی اثر : نشر مازیار، 1385
16 فارسی بیاموزیم، (آموزش فارسی به ایرانیان خارج از کشور)
ویژگی اثر : جلد، انتشارات مدرسه به همراه نوار و CD
17 فرهنگ جامع ضرب المثل‌های فارسی (موضوعی – کلید واژه‌ای)
ویژگی اثر : انتشارات مازیار، ( در دست چاپ) 4 جلد
18 فرهنگ دانش آموز،
ویژگی اثر : تهران، نشر استادی، 1378
19 قاف غزل
ویژگی اثر : نشر چشمه، 1383
20 کتاب کار انشا و نگارش و ویرایش (2 جلد)
ویژگی اثر : انتشارات اساطیر، 1375،1375 چاپ دوم 1380
21 کتاب‌های درسی زبان و ادبیات فارسی (دوره دبستان، دبیرستان و پیش دانشگاهی)، 26 جلد، وزارت آموزش و پرورش (با همکاری)
22 کوه عجایب (بازنویسی افسانه‌های مردم دامغان)
ویژگی اثر : انتشارات همراه، 1374 (چاپ سوم)
23 مجموعة کتابهای راهنمای آموزش زبان و ادبیات فارسی
ویژگی اثر : 9 جلد انتشارات فاطمی، 1383
24 معشوق بنارس (تصحیح)
ویژگی اثر : (در دست چاپ)
25 مکاتبات اداری
ویژگی اثر : وزارت جهاد کشاورزی، 1382
26 منظومه‌های عاشقانه ادب فارسی،
ویژگی اثر : تهران، نیما، 1374، چاپ دوم ، 1383
27 مهارت های نگارشی
ویژگی اثر : وزارت جهاد کشاورزی و در دست چاپ
28 هشت بهشت
ویژگی اثر : کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان،1385
29 وامق و عذرا(تصحیح)
ویژگی اثر : نشر
چشمه(دردست چاپ)


ابوالحسن نجفی (زاده 1308 در نجف)، زبان‌شناس و مترجم ایرانی است. او عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی است و دبیری مجله ادبیات تطبیقی را بر عهده دارد. عمده فعالیت‌های ادبی و علمی او در حوزه ترجمه متون ادبی، ویرایش، زبان‌شناسی و وزن شعر فارسی است. او یکی از دقیق‌ترین دایره‌ها برای طبقه‌بندی وزن شعر فارسی را تدوین کرده که به دایره نجفی معروف است.

زندگی

او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در اصفهان گذراند و در سال 1326 در رشته ادبی دیپلم گرفت. از جمله معلمان او در دوران دبیرستان، جعفر آل‌ابراهیم بود که کلاس‌هایش بر نجفی بسیار تأثیر گذاشت. سپس برای ادامه تحصیل به تهران آمد و در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در رشته زبان فرانسه مشغول به تحصیل شد. در دوران دانشگاه، از استادانی مثل پرویز ناتل خانلری، فاطمه سیاح و موسی بروخیم تأثیر پذیرفت. او به دلایلی دو سال ترک تحصیل کرد و در سال 1332 با ارائه رساله‌ای به زبان فرانسه درباره صادق هدایت فارغ‌التحصیل شد.

 نجفی پس از فارغ‌التحصیلی، به عنوان دبیر دبیرستان‌های اصفهان مشغول به کار شد. در همان سال‌ها همراه با عبدالحسین آل رسول و احمد عظیمی، انتشارات نیل را در تهران پایه‌گذاری کرد. کار این انتشارات با انتشار کتاب ساده‌دل از ولتر با ترجمه محمد قاضی آغاز شد.

 در سال 1338 برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و تحصیلات خود را تا مقطع فوق‌لیسانس در رشته زبان‌شناسی در دانشگاه سوربن پاریس ادامه داد. در دوران تحصیل، از کلاس‌های آندره مارتینه بهره برد. پس از بازگشت به ایران، تا سال 1349 در گروه ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان به تدریس مشغول بود. در مهرماه سال 1349، به تهران آمد و کار در مؤسسه فرانکلین را آغاز کرد. در همین حال، به عنوان استاد مدعو در گروه زبان‌شناسی دانشگاه تهران تدریس می‌کرد. از سال 1355 تا 1357، در کار سرپرستی، تنظیم و ویرایش متون برای دانشگاه آزاد ایران شرکت داشت و در همین زمان کتاب مبانی زبان‌شناسی را تألیف کرد.

 پس از انقلاب،  به مرکز نشر دانشگاهی رفت و با نصرالله پورجوادی همکاری داشت که این همکاری تا سال 1382 ادامه داشت. در سال 1362، بنا به حکم وزارت علوم، در گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی مشغول به کار شد و تا سال 1366 کار تدریس در این دانشگاه را ادامه داد.

 او هم‌اکنون عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی است و به صورت منظم در جلسات فرهنگستان حضور می‌یابد.


کتاب‌شناسی

تألیف

     * مبانی زبان‌شناسی و کاربرد آن در زبان فارسی (1358)

    * وظیفه? ادبیات، 1356

    * غلط ننویسیم (فرهنگ دشواری‌های زبان فارسی) (نشر دانشگاهی، 1366)

    * فرهنگ فارسی عامیانه (انتشارات نیلوفر، 1378)

 ترجمه

     * شازده کوچولو (نیلوفر، 1379، پس از ترجمه‌های محمد قاضی و احمد شاملو)

    * شیطان و خدا، ژان پل سارتر، (نمایشنامه)

    * گوشه‌نشینان آلتونا،

    * ضد خاطرات (از آندره مالرو)

    * خانواده تیبو (از روژه مارتن دوگار)

    * بیست و یک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه، انتشارات نیلوفر

    * بچه‌های کوچک قرن، کریستیان روشفور (ترجمه)، 1344

    * شنبه و یکشنبه در کنار دریا، روبر مرل (ترجمه)، 1346

    * کالیگولا، آلبر کامو (ترجمه)، 1346

    * ادبیات چیست؟، ژان پل سارْتْر (ترجمه)، 1348

    * استادکاران، آرتور آدامُف (ترجمه)، 1349

    * همان طور که بوده‌ایم، آرتور آدامُف (ترجمه)، 1349

    * پرندگان می‌روند در پرو می‌میرند، رومن گاری (ترجمه)، 1352

    * ژان پل سارْتْر، هِنری پیر (ترجمه)، 1356

    * درباره? نمایش، ژان پل سارْتْر (ترجمه)، 1357

    * نژاد و تاریخ، کلود لوی استروس (ترجمه)، 1358

    * نویسندگان معاصر فرانسه (برگزیده? داستان‌های کوتاه)، 1366

    * وعده‌گاه شیر بلفور (مجموعه? داستان)، ژیل پرو (ترجمه)، 1374

    * عیش و نیستی، تیری مونیه (ترجمه)، 1379

    * گم‌گشته، ژیل پرو (ترجمه)، 1387


آقای سمیعی، شما ترجمه کرده‌اید، ویرایش کرده‌اید و مقالاتی نیز نوشته‌اید. لطفاً سوابق کاری خود را کوتاه شرح دهید.
کار ترجمه را در دوران تحصیل در دانشکده ادبیات و زبان فارسی دانشگاه تهران شروع کردم. در دوره ابتدایی و سیکل اول متوسطه به زبان فرانسه و در سیکل دوم متوسطه به ادبیات فرانسه علاقه‌مند شده ‌بودم و با آثار بعضی از نویسندگان فرانسوی مثل ویکتور‌هوگو، لامارتین، شاتوبریان، آلفونس دوده آشنایی پیدا کرده بودم. اولین ترجمه‌ام حکایتی دارد. در سال اول یا دوم دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بودم،‌ در سال 1318–1319، که جنب دانشکده حقوق مدرسه‌ای به نام "انستیتوی روزنامه‌نگاری" دایر شد و من در آن نام‌نویسی کردم. ضمن تحصیل در دانشکده ادبیات، در کلاس‌های آن نیز شرکت می‌کردم. در آنجا با آقای کسمائی، که در مطبوعات آن موقع مقاله می‌نوشت و مقالاتش زن‌ستیزانه بود، آشنا شدم.

جوان سمپاتیکی بود. یک بار به من پیشنهاد کرد چیزی ترجمه کنم که به چاپ برساند. من هم، ‌از خدا خواسته، داستان "ستارگان" از آلفونس دوده را که خوانده بودم و خیلی خوشم آمده بود ترجمه کردم و به او سپردم. چندی بعد دیدم آن را در مجله شهربانی آن موقع، که افسری خوش ذوق اداره‌اش می‌کرد، به چاپ رسانده است. آن ترجمه را در دست ندارم. اما می‌دانم خطای فاحشی در ترجمه از من سر زده بود. در فرانسه trotte–menu یعنی آن که مانند موش به گام‌های کوتاه و تند راه می‌رود و به خود موش هم اطلاق می‌شود. در قصّه، ‌صحبت از پیرزنانی بود که به گام‌های کوتاه و تند راه می‌روند و من عوضی "موشان" را مراد گرفتم. همشهری و دوستی داشتم در رشت که کتاب و مجله زیاد می‌خواند. این ترجمه را برایش فرستادم و او یادآور شد که ترجمه این داستان را پیش‌تر در جایی خوانده است. عبارت حاوی این خطای فاحش را هم که با پس و پیشِ خود جور در نمی‌آمد با تعجب تلقی کرده بود. بدین قرار، من از دو بابت سرخورده شدم.
ترجمه بعدی من در سال آخر (سوم) دوره لیسانس بود که در ایام تعطیلات تابستانی انجام دادم. شماره‌هایی از مجله معتبر و معروف Revue de deux mondes را از دست‌فروشی خریده بودم. در آن مقاله‌ای بود با عنوان "عشق بی ثمر بالزاک" که ماجرای عشقِ افلاطونی این نویسنده با مادام دوبِرنی را گزارش می‌کرد و رمان Le Lys dans la Vallée"سوسن دره‌"ی او احتمالاً صورتِ داستانی همین ماجراست. من آن را به تفنّن در دشت ترجمه کرده بودم و در تهران به پیش‌نهاد یکی از دوستان به روزنامه ایران ما سپردم. هر روز این روزنامه را می‌خریدم و می‌دیدم که خبری از آن نیست ناراحت می‌شدم. دیگر مأیوس شده بودم. یک روز پسر عمویم در خیابان لاله‌زار مرا دید و تبریک گفت. مناسبت را پرسیدم. گفت مگر ترجمه‌ات را در ایران ما نخواندی. انگار دنیا را به من دادند. بخشی از آن را در شماره همان روز با ولع خواندم و روزهای بعد هم بخشهای دیگرش را. متعاقباً، وارد عرصه سیاسی شدم. درسال‌های فعالیت سیاسی بیشتر مقاله می‌نوشتم و اگر هم ترجمه می‌کردم مطالب سیاسی– اجتماعی باب روز بود، با امضای آشکار یا امضای مستعار یا بدون امضا. افسوس که هیچ یک از این نوشته‌ها و ترجمه‌ها را در دست ندارم. برایم جالب است بدانم که آن روزها چگونه می‌نوشتم. پس از گذراندن ایّامی بسیار سخت، چند صباحی در سال 1335 در مجله سپیده فردای دانش سرای عالی با خانم آذر رهنما و دکتر هوشیار همکاری داشتم و در زمینه تعلیم و تربیت مطالبی ترجمه می‌کردم که در مجله درج می‌شد. اما ترجمه رُمان را در سال‌های 43–45 در زندان سیاسی به دست گرفتم. سالهای 1343–1349 از این حیث بسیار ثمربخش بود. طی این سال‌ها بود که دلدار و دلباخته (ژرژساند)، سالامبو (فلوبر) برادزاده رامو (دیدرو)، هنرپیشه کیست، نظر خلاف عُرف درباره هنرپیشگان (دیدرو)، چیزها (ژرژپِرِک)، ‌داتاگنج بخش (پروفسور شیخ عبدالرشید) را ترجمه کردم.
کار ویرایش را هم از بد حادثه پیشه کردم. در سال 46–47 در راه‌آهن دولتی ایران خدمت می‌کردم. معاون دفتر مرکزی و منشی مخصوص حوزه ریاست کلّ راه‌آهن بودم. اما، به سعایت رئیس دفتر محرمانه– که مرا رقیب خود می‌پنداشت و ذاتاً ناجنس و به مقتضای سمت خود طبعاً با ساواک در رابطه مستقیم بود– ساواک طی نامه‌ای محرمانه نوشت که ادامه خدمت فلانی در راه‌آهن به مصلحت نیست و اولیای راه‌آهن که از کارم بسیار راضی بودند و خاطرم را می‌خواستند به ناچار و به اکراه حکم آماده به خدمت برایم صادر کردند. در حالی که من از سال‌های 34–35 یکسره دست از فعالیت سیاسی کشیده بودم. آن موقع، انتشارات فرانکلین برای امثال من پناهگاهی بود. من هم به کمک دوستان به آنجا پناه بردم و به کار ویراستاری که تا آن روز نمی‌دانستم چیست مشغول شدم. اولین کتابی که ویرایش کردم آغا محمد خان قاجار نوشته امینه پاکروان و ترجمه شادروان جهانگیر افکاری بود. ضمن خدمات ویرایشی به مقاله‌نویسی هم پرداختم و مقالات من در مجلات و نشریات متعدد از جمله پیک جوانان، ماهنامه آموزش و پرورش، کتاب امروز، رودکی، الفبا، ققنوس، فرهنگ و زندگی چاپ می‌شد، در زمینه ادبیات معاصر، نقد ادبی، تعلیم و تربیت و مباحثی که رنگ فلسفی داشت. در همین دوره بود که،‌ به تشویق دکتر هرمز میلانیان، ‌وارد دوره‌ فوق‌لیسانس زبان‌شناسی شدم و از همان ابتدا به آراء چومسکی وابستگی پیدا کردم و باز، به پیش‌نهاد همین دوست عزیز، کتاب چومسکی اثرجان لاینز سپس ساخت‌های نحوی اثر چومسکی را ترجمه کردم. کار مقاله‌نویسی من، در دوران همکاری با نشر دانش و مجله معارف سپس با نامه فرهنگستان، ادامه یافت و هنوز هم قطع نشده است. دوره همکاری من با مرکز نشر و دانشنامه جهان اسلام نیز شایسته ذکر است که خاطرات تلخ و شیرین– بیشتر شیرین– از آن ایام دارم.

 

آقای سمیعی هنگامی که شما در موسسه فرانکلین بودید، جلساتی به نام "کتاب امروز" دایر می‌شد که شما، دریابندری، امامی، مرندی و یکی دو نفر دیگر در آن شرکت می‌کردید و درباره کتاب‌هایی که تازه منتشر شده بود گفتگو می‌کردید و گفتگوها بعداً منتشر می‌شد. آیا به نظر شما این جلسات در بهبود وضع ترجمه مؤثر بود؟ چرا ادامه نیافت؟

آن جلسات بیشتر برای تجلیل شخصیت‌های علمی و فرهنگی بود من در جلساتی که برای شادروانان کریم کشاورز، پروین گنابادی، و استاد مجتبی مینوی تشکیل شد شرکت داشتم. طبعاً در این جلسات درباره مسائل مربوط به ترجمه نیز صحبت می‌شد. اما فکر نمی‌کنم این مذاکرات در جریانات مربوط به ترجمه تأثیر محسوس کرده باشد. گزارش آنها خوراک کتاب امروز بود و این نشریه بنا به مصلحت ، بیشتر برای آن که احتمال می‌رفت آن را درگیر جریانات سیاسی روز کنند ، تعطیل شد.

شما زمانی ویراستار مجموعه "سخن پارسی" بودید. در دانشگاه آزاد ایران سابق نیز جزوه‌ای درباره تاریخچه ادبیات ساسانی منتشر کردید. این چندگانگی علایق را مفید می‌دانید یا این که فکر می‌کنید اگر این طور نبود و، مثلاً فقط ترجمه کرده بودید حاصل کار مفیدتر بود؟

علاقه من به ادبیات فارسی سابقه دیرینه دارد. حتی در سال‌های دبیرستان که در رشته علمی– نه ادبی– درس می‌خواندم دل‌بسته ادبیات فارسی بودم. پاره‌هایی از گلستان را به تشویق پدرم در ایام کودکی از بر کرده بودم. خانلری در سال 1316–1317 در رشت دبیر ما بود و شعر ماه در مرداب را همان وقت سروده بود و ما این شعر را، که مُلهَم از تماشای مرداب انزلی بود، با لذت تمام می‌خواندیم.
نشر "مجموعه سخن" ابتکار نجف دریابندری است و او مرا برای دبیری آن انتخاب کرده بود و شاید انتخاب بدی نبود. عناوین این مجموعه متعاقباً کتاب درسی دانشگاهی شد و هنوزهم هست. اما قضیه ادبیات ساسانی فرق می کند. این مبحث جزو برنامه دانشگاه آزاد ایران و از درس‌هایی بود که مواد آن به سرپرستی شاهرخ مسکوب تهیه می‌شد. من آن وقت در سازمان ویرایش و تولید فنی با شادروان دکتر حسن مرندی همکاری داشتم. از دانشگاه آزاد ایرانِ آن وقت نوشته‌ای در این موضوع برای ارزیابی و ویرایش فرستاده بودند که من آن را، در ساخت و محتوا و سطح، قابل قبول نیافتم و در گزارش ارزیابی نظر منفی دادم. در جواب گفتند: گر تو بهتر می‌زنی بستان بزن. من، در واقع، از سر غیرت گام در میدانی نهادم که با سابقه تحصیلی من بی‌رابطه نبود اما خودم بالفعل علاقه‌مند به ورود به آن نبودم. حدود سه ماه کار کردم که حاصل آن همین کتاب شد و مقبول دانشگاه آزاد ایران هم افتاد و چاپ ومنتشر شد و بعداً در رشته ادبیات فارسی ماده ‌درسی دانشگاهی ادبیات پیش از اسلام معروف به ادبیات1 شد. این کتاب برای آشنائیِ نسبی با متون زبان‌های میانه ایرانی مفید است. و هر چند در سطح پیشرفته تخصصی نیست، به نظر من، ازحیث مطالب درحد کاملاً قابل قبولی موثّق است.
اما درباره چندگانگی علایق باید بگویم این عارضه‌ای است که دچارش هستم. من اهل تخصص نیستم. بیشتر گرایش به آن دارم که از هر چیز اندکی بدانم و در یک رشته بیشتر، فکر می‌کنم این خصلت لازمه ویراستاری باشد. شاید باور نکنید که من در امتحان نهائیِ دبیرستان، برای مسئله‌ای در جبر به اصطلاح فرانسوی‌هاobservation (تبصره) نوشتم وتعبیر هندسی جواب عددیِ مسئله را– که نخواسته بودند– نشان دادم. اصولاً به مباحث تجریدی علاقه دارم. اما نظر شما را با بیان و تعبیر دیگری می‌پذیرم. تشتّت کار به سلامت روح وحتی جسم من ضرر می‌رساند و من با همه تمایلی که به تمرکز دارم تا کنون– در سن 84 سالگی– هر وقت مصمم شدم خودم را از کارهای پراکنده برهانم موانعی مادی و معنوی پیش آمد و نگذاشت.

تا جایی که من اطلاع دارم، شما در گذشته نگاهتان به ویرایش نگاه رادیکال بود. بیشتر کتابهایی که شما در اوایل کارتان ویرایش کرده‌اید، تقریباً بازنویسی شماست. آیا هنوز با همان گرایش ویرایش می‌کنید؟ به نظر شما، به این کار ویرایش می‌گویند؟ ضمناً بفرمایید چه نوشته‌ای غیر قابل ویرایش است.

باید اذعان کنم که من، به رغم شهرتی که خواه‌ناخواه کسب کرده‌ام، ویراستار خوبی نیستم. در مورد بازنویسی باید بگویم هر موردش متقضیاتی داشته است. گاهی خودم به ملاحظاتی زحمت آن را قبول کرده‌ام و گاهی بر من تحمیل شده است. مقالاتی به دستم رسیده که از نظر زبانی و احیاناً ساختاری به ویرایش غلیظ نیاز داشته اما به زحمتش می‌ارزیده چون مطالب و محتوای آن پرارزش بوده است. حیفم می‌آمد مخاطبان از خواندن آن به زبانی روشن و ساختی منسجم محروم بمانند.
برای تبرئه خودم بی‌مناسبت نیست تأکید کنم که به خودم حق نمی‌دهم درهر نوشته‌ای به دلخواه تصرّف کنم. اگر نویسنده اهل قلم و به خصوص صاحب سبک باشد، در تصرف نهایت امساک را رعایت می‌کنم. اما، در آثار نوخامگان، لازم می‌دانم جانب خوانندگان را نگاه دارم و راه را برای آنان هرچه هموارتر سازم. شاید این شیوه کار را سنگین کند ونشر را به تأخیر اندازد و اساساً خلاف عُرف ویراستاری باشد که هست و به همین دلیل خود را اصلاً ویراستار حرفه‌ای خوبی نمی‌دانم و شاید برای ویراستاری ساخته نشده باشم.
اما این که چه نوشته‌ای غیرقابل ویرایش است نوشته‌های کُلنگی مثل خانه‌های کلنگی که فقط باید آنها را کوبید و خانه‌ای از نو ساخت و من طی شغل ویراستاری این کار را هم کرده‌ام.

شما دو شیوه نامه نوشته‌اید: نگارش و ویرایش(سمت) و دایره المعارف دانشنامه اسلام (بنیاد دایره‌المعارف اسلام). مسلماً این تلاشها همراه با کار بقیه ویراستارها به بهبود نثر فارسی انجامیده است. چگونه است که عده‌ای با ویرایش مخالف‌اند؟

همان‌طور که زمانی با شعرنو مخالف بودند. اصولاً هر چیز نوی اگر ناشناخته بماند یا – مصیبت‌بارتر از آن– بد شناخته شود همین حال را پیدا می‌کند. نمونه‌های مردود آن را عَلَم می‌کنند و لُغُز می‌خوانند. خوشبختانه ویرایش هم مثل شعر نو اکنون بهتر شناخته شده و جا باز کرده و به اصطلاح نهادی شده است. ویراستاران کاذب هم در برانگیختن مخالفت بی‌تأثیر نبوده‌اند هم‌چنان که "به اصلاح اشعار نو"ی که همه چیز بوده‌اند و هستند جز شعر.

بسیاری از نویسندگان بزرگ ما از مدهای نگارشی روز، که معمولاً ویراستارها آنها را تعیین می‌کنند، بی‌خبرند. گاه دیده شده که ویراستار تازه‌کاری نویسنده کهنه‌کاری را به سبب آگاه نبودن او از کاربردهای واژگانی و نحوی روز،‌(مثلاً می‌نماید به جای می‌کند) به شدت آزرده کرده است. برای جلوگیری از این کار چه باید کرد؟

مثالی که آورده‌اید اظهار نظر را برایم اندکی دشوار ساخته است؛ چون با کاربردهایی که آنها را به صفت "روز" متّصف ساخته‌اید کمتر میانه دارم. گمان می‌کنم مسئله ساده نباشد و نمی‌توان برای همه موارد و همه نوشته‌ها نسخه واحدی پیچید؛ مثلاً نوشته مطبوعاتی را با کتاب درسی دانشگاهی یا مقاله‌ای تخصّصی از یک قماش گرفت. به نظر من، صاحب اثر باید ویراستار را قبول داشته باشد و او را برای دخل و تصرّف، دست کم در مجموع، صالح بداند، یا ویراستار قادر باشد، با نشان دادن مهارت و دقت خود، تحمیل احترام کند. در عین حال، ویراستار باید نرمش به خرج دهد و به خصوص کاری نکند که عزت نفس صاحب اثر جریحه‌دار گردد. ویراستار باید کُلاً مدافع‌اثری باشد که آن را در خور ویرایش شمرده است. اگر صاحب اثر چنین موضع‌گیریِ مقبولی را حس کند مقاومتش تخفیف می‌یابد.

آقای سمیعی، برخی از ویراستاران تصور می‌کند نثر معیار فقط یک گونه دارد؛ مثلاً موضوعی در زمینه شیمی مدرن و نوشته مربوط به یک طلسم کیمیاگرانه را به صورت یک نثر درمی‌آورند. به نظر شما ریشه این آموزش در کجاست؟

البته زبان‌های معیار داریم. امّا زبان معیار نوشتاری خصوصیاتی دارد که تابع موضوع نوشته نیست. هر موضوعی را به این زبان می‌توان نوشت. البته زبان معیار مطلق نداریم. زبان معیار هم مثل دیگر امور این عالم نسبی است. عملاً و بالفعل زبان‌ها از معیار کمابیش فاصله می‌گیرند و در این یا آن جهت از آن دور می‌شوند تا به حدی که گاه دیگر آنها را نمی‌توان معیار خواند.

 

 

 

 

http://anthropology.ir/node/709

 


علی صلح‌جو، متولد سال 1323 در قزوین، از ویراستاران و مترجمان باتجربه و خبره و از معلمان ویراستاری در دوره های آموزش ویرایش است رشته تحصیلی وی زبان شناسی عمومی است. وی مدرک کارشناسی در رشت? زبان و ادبیات انگلیسی از مدرسه عالی ادبیات و زبان‌های خارجی و کارشناسی‌ارشد رشته زبان‌شناسی همگانی از دانشگاه تهران تهران دارد.



مشاغل و سمت‌ها
1. نمونه‌خوان، مؤسسه انتشارات فرانکلین، از سال 1341تا1344؛
2. ویراستار مؤسسه انتشارات فرانکلین، از سال 1344تا1348؛
3. ویراستار مؤسس? دایرةالمعارف فارسی مصاحب، از سال 1348تا1354؛
4. ویراستار دانشگاه آزاد اسلامی، از سال 1354تا1358؛
5. ویراستار مرکز نشر دانشگاهی، از سال 1359تا1382؛
6. ویراستار مجل? پیام یونسکو، از سال 1365تا1370؛
7. دبیر اجرایی مجل? زبان‌شناسی، از سال 1366تا1380؛
8. ویراستار دانشگاه پیام‌نور، از سال 1373 تاکنون؛
9. عضو هیئت‌تحریری? مجل? مترجم.

تألیف
1. فرهنگ اصطلاحات انگلیسی - فارسی و چگونگی کاربرد آن‌ها، تهران: رهنما، 1382؛
2. گفتمان و ترجمه، تهران: مرکز، 1385؛
3. نکته‌های ویرایش، تهران: مرکز، 1386؛
4. پژوهش و نگارش، تهران: آگاه، 1368.

ترجمه
1. خواهر وسطی، میریام میس، تهران: ابن‌سینا، 1346؛
2. روش‌ها و فنون در آموزش علوم، برای کارشناسان و معلمان علوم‌تجربی، ترجم? گروهی، تهران: مدرسه، 1382؛
3. زبان‌شناسی نوین: نتایج انقلاب چامسکی، دیردری ویلسن، ترجم? گروهی، تهران: آگاه، 1367؛
4. زبان و زبان‌شناسی، الکساندر کندراتف، تهران: ایران یاد، 1363؛
5. فرستادگان نور، امیده صدارت، جیمز توئیمن، تهران: سخن، 1382؛
6. فرهنگ اندیش? نو (مقالات زبان‌شناسی)، اولیور ستالی براس، ترجم? گروهی، تهران: مازیار، 1369؛
7. فن مطالعه، لیندا فریل‌انیس، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1386؛
8. نظریه‌های ترجمه در عصر حاضر، ادوین گنتزلی، تهران: هرمس، 1380؛
9. نمادها و نشانه‌ها، آلفرد هوهنه‌گر، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، 1386.

 

http://forum.viraiesh.ir/index.php?topic=34.0


احمد سمیعی گیلانی (1298ـ)

احمد سمیعی گیلانی متولد سال 1298 است
احمد سمیعی گیلانی که او را پدر ویرایش در ایران لقب داده اند در کارنامه حرفه ای خود مدرک دانشگاهی کارشناسی ارشد زبان شناسی همگانی را دارد
وی بر زبان و ادب فارسی و زبان های فرانسه و انگلیسی احاطه دارد و از آشنایی وسیع با جریانات ادبی اروپا برخوردار است.
سمیعی مترجمی استاد و نویسنده ای چیره دست نیز هست. او در تاریخ 25/4/1370 به عضویت پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی درآمد.
سوابق :
عضو گروه ویرایش و از مترجمان فرهنگ آثار در انتشارات سروش و مشاور علمی پژوهشگاه علوم انسانی .
سمت ها:
سردبیر نامه فرهنگستان ، فصلنامه فرهنگستان زبان و ادب فارسی، و مدیر گروه ادبیات معاصر فرهنگستان زبان و ادب فارسی ، عضو شورای عالی ویرایش صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران.
 برخی از آثار:
 دلدار و دلباخته ، ژرژ ساند (ترجمه )، 1345؛
 خیا ل پروری ها، ژان ژاک روسو (ترجمه )، 1345؛
 ادبیات ساسانی ، 1355؛
 داتا گنج بخش (زندگی نامه و تعالیم شیخ ابوالحسن علی بن عثمان هجویری )، شیخ عبدالرشید (ترجمه )، 1349؛
 چومسکی ، جان لاینز (ترجمه )، 1357؛
 هزیمت یا شکست رسوای آمریکا، ویلیام لوئیس و مایکل له دین (ترجمه )، 1360؛
 ساخت های نحوی ، نُعام چومسکی (ترجمه )، 1362؛
 آیین نگارش ، 1366؛
 دیدرو، پیتر فرانس (ترجمه )،
 سالامبو، گوستاوفلوبر (ترجمه )، 1374؛
 شیوه نامه دانشنامه جهان اسلام ، 1375؛
  نگارش و ویرایش ، 1378.