سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خانه ویرایش و نگارش / خانه کتاب

ویرایش مقاله، کتاب، پایان نامه + تولید محتوا پذیرفته می‎‏‌شود. 09191515288 https://b2n.ir/h00299

6- قید

قید کلمه ایست که به صفت یا قید دیگر افزده می شود و آنها را به زمان و مکان و حالت و مقدار وابسته می سازد، مثال: سهیلا بسیار می کوشد تا در امتحان موفق شود.

اغلب اتفاق می افتد که برای صفت یا قید دیگری نیز قید می آورند، مثال: سوسن خیلی عاقلانه عمل می کند. محمد خیلی زیاد تلاش کرد.

6-1- اقسام قید

1- قید از نظر ساختمان کلمه بر دو نوع است:  

- قید مختص، قید مختص همواره بعنوان قید درجمله بکار میرود، مانند: هنوز، هرگز، همیشه، ناگاه، جز، مگر، خوشبختانه و ...زحسرت لب شیرین هنوز می بینم/ که لاله می دمد از خاک تربت فرهاد

- قید مشترک، قید مشترک آن است که دراصل قید نبوده بلکه کلمه هایی مانند اسم وصفت وعدد میباشند که درجمله برای کلمه ای بصورت قید آورده می شوند، مثال: دوش دیدم که ملائک درمیخانه زدند/ گل آدم بسرشتند وبه پیمانه زدند. یا: تو اینرا خوب میدانی که چشمت نرگس شهلاست/ تو اینرا خوب می دانی رخت مانند گل زیباست.

2-اقسام قید از نظر مفهوم و معنی

2-1- قید زمان، آنهایی هستند که زمان انجام کاری را بیان می نمایند، مانند: امروز، شب، سحرگاه، صبحگاهان، زود، دیر، همیشه، پس از این، پیش از این، دردم، ناگهان، اکنون، دیشب، دوش، دیروز، دی...

2-2-قید مکان، آنهایی هستند که محل و جای انجام شدن فعل را بیان می کنند،مانند: چپ، راست، پیش، نزد، نزدیک، اندرون، بیرون، دور، ایدر، اینجا، پیرامون،

2-3- قید مقدار، مانند: چند، چندان، بسا، بسی، بیش، بیشتر، کم، کمتر، ذره ذره، قطره قطره، فراوان، بسیار، زیاد....

2-4- قید تصدیق و تاکید، که فعلی را تصدیق یا تاکید می کند، مانند: آری، بلی، هرآینه، همانا، البته، بی شک، بدرستی، حتما، بی چون و چرا، ناچار...

2-5- قید ترتیب و عدد، مانند: نخست، دوم، سوم، یکدفعه، سرانجام، دسته دسته، فوج فوج ...

2-6-قید شک و گمان، که بیان شک و تردید می کند مانند: شاید، گویی، - گویا-

2-7-قید پرسش، مانند: تاچند، چرا، کی، تاکی، برای چه، آیا، کدام، چطور...

2-8-قید استثنا، جز، مگر، جزکه، مگرکه...

2-9-قید نفی: نه، هیچ، خیر، هرگز، بهیجوجه، هیچگاه...

2-10- قید تمنا، که در مورد آرزو بکار می رود. مانند: آیابود، کاش، کاشکی، ای کاش...

2-11-قید حالت و چگونگی، که کیفیت و حالت انجام فعل را بوسیله فاعل بیان می کند،مانند: آهسته، آسان، دشوار، دشخوار، آشکار، پنهان، گران، ارزان، خندان، گریان، سواره، پیاده، ایستاده، نشسته ...

2-12-قید سوگند، بخدا- بجان- حقا- خدا را- خدایرا- برای خدا...

نکته

 اگر به آخر اسم یا صفت لفظ انه اضافه کنیم بصورت قید حالت یا چگونگی در می آید. در مثالهای زیر به اقسام قید توجه فرمایید:

خواهم فکندن خویش را پیش قد رعنای او/ تا برسر من پا نهد یا سر نهم بر پای او

تا چند زتنگنای زندان وجود / ایکاش سوی عدم دری یافتمی

دل کرد بسی نگاه در دفتر عشق/ جز دوست ندید هیچ رو درخورعشق

یکچند به کودکی ، به استاد شدیم / یکچند ز استادی خود شاد شدیم

پایان سخن شنو که ما را چه رسید/ چون آب برآمدیم و چون باد شدیم

حافظ چو رفت روضه و گل نیز می رود / ناچار باده نوش که از دست رفت کار

گریه تلخ مرا کشت، بگو، بهر خدا / که ترا با دگران خنده ی شیرین تا کی؟

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند / آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند؟

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه؟/ وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه؟

پر کن قدح باده که معلومم نیست / کاین دم که فرو برم  برآرم   یانه؟

خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود/ به هر درش که بخوانند بی خبر نرود

برادرانه بیا قسمتی کنیم رقیب / جهان و هر چه در آنست از تو، یار ازمن

بگفتند پیشش یکایک مهان / سخنهای شاهان و گشت جهان

یادآوری: کلمه هایی مانند عمدا- حتما- شفاها- کتبا- سهوا- یقینا- قهرا- فقط-... از زبان عربی به فارسی وارد شده و بصورت قید در آمده اند.

7- حرف اضافه

هفتمین قسم از کلماتی که در جمله بکار برده می شود حروف اضافه هستند، حرف اضافه کلمه ایست که پیش از اسم، ضمیر یا عبارتی می آید و آنرا متمم فعل یا مفعول بواسطه  قرار می دهد و بخودی خود معنی و نقش مستقل ندارد.

حروف اضافه بر دو گونه است:

الف - حروف اضافه ساده(بسیط): وآن شامل : به- با- از- در- بی- برای- چون- اندر... می باشد.

-آنکه تاج سر من خاک کف پایش بود       از خدا می طلبم تا به سرم باز آید

-زحال ما دلت آگه شود مگر وقتی           که لاله بر دمد از خاک کشتگان غمت

-چو در وفای توام بر دلم جفا مپسند          که پیش اهل وفا شرمسار خواهی شد

-بر سنگ زدم دوش، سبوی کاشی           سر مست بدم که کردم این اوباشی

-با من به زبان حال می گفت سبو            من چون تو بدم تو نیز چون من باشی

ب - حروف اضافه مرکب: و آنها عبارتند از: درباره- ازبهر- از برای- ازجهت ...

مثال:  اتفاقا شاه روزی شد سوار               با خواص خویش از بهر شکار

یادآوری: اگر چه حروف اضافه بیشتر برای نشان دادن نقش متمم به کار می روند ولی موارد استفاده دیگری نیز دارند چنانچه "از" پس از صفت تفضیلی آورده می شود. مانند: فریبرز داناتر از مهشید است. گاهی نیز بین دو کلمه قرار می گیرند مانند: یک به یک- سربه سر- جان به کف، مانند: بندگانیم جان و دل برکف/ چشم بر حکم وگوش بر فرمان.

8- حرف ربط

هشتمین قسم از کلماتی که در جمله بکار برده می شود حروف ربط یا پیوندهستند. حرف ربط یا پیوند کلمه ایست که دو کلمه یا دوجمله را بهم ربط یا پیوند می دهد. حروف ربط نیز بر دو قسم است:

الف- حروف ربط ساده: و آنها عبارتند از: و- یا- که- پس- اگر- چون- چه- تا- اما- نه- لیکن- ولی...به قطعه ی مرگ قو اثر دکتر مهدی حمیدی شیرازی توجه فرمایید:

شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد  // فریبنده زاد و فریبا بمیرد

شب مرگ، تنها، نشیند به موجی //رود گوشه ای دور و تنها بمیرد

در آن گوشه چندان غزل خواند آنشب// که خود در میان غزلها بمیرد

گروهی بر آنند کاین مرغ شیدا// کجا عاشقی کرد، آنجا بمیرد

شب مرگ  از بیم، آنجا شتابد// که از مرگ غافل شود تا بمیرد

من این نکته گیرم که باور نکردم // ندیدم که قویی به صحرا بمیرد

چو روزی ز آغوش دریا بر آمد// شبی هم در آغوش دریا بمیرد

ب- حروف ربط مرکب: عبارتند از: چونکه- چنانکه- تا اینکه- زیرا که- اکرچه- همینکه- وقتیکه- ...

یادآوری: حرفهای اگر- ار- تا، در جمله های شرطی به کار می روند ولی در ردیف حروف ربط یا پیوند به شمارمی روند. مثال: من ار حق شناسم و گر خود نمای/ برون با تو دارم درون با خدای.

9- اصوات:

نهمین و آخرین قسم از کلماتی که در جمله بکار می روند واژگانی هستند که ما آنها را تحت عنوان اصوات می شناسیم. اصوات یا آواها لفظهایی هستند که برتحسین، شادی، تعجب، رنج، تنبیه، امید و مانند آن، که بیان کننده حالات روحی گوینده است دلالت می نماید. رسم بر این است که پس از نوشتن این اصوات علامت(!) را که نشانه تعجب و شادی است قرار می دهند. مشهورترین اصوات به قرار زیر است:

1- برای تحسین: به به- خوشا- آفرین- زهی- بارک الله- لوحش الله- ماشا الله- اینت- زه- حبذا- مرحبا- احسن. مثال: قضا گفت گیر و قدر گفت ده/ فلک گفت احسن ملک گفت زه

2- برای تعجب: شگفتا- عجبا- چه خوب- وه... مثال: آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم/ تا برفتی ز برم صورت بیجان بودم.

3-برای ندا: ای- ایا مانند: ای عشق و آرزو نکشی دست از سرم/ ای روزگار بس نبود امتحان هنوز

4- برای تنبیه و آگاهی: هلا- هان- زنهار- هین- الا. مانند: زدم تیشه یک روز بر تل خاک/ بگوش آمدم ناله ی دردناک/  که زنهار اگر مردی آهسته تر/ که چشم و بناگوش و روی است و سر

5-برای افسوس: دریغا- دردا- افسوس- وای- آوخ- آه. مانند: دریغا که فصل جوانی برفت/ به لهو و لعب زندگانی برفت... افسوس که نامه ی جوانی طی شد/ وان تازه بهار زندگانی طی شد/ آن مرغ طرب که نام او بود شباب/ فریاد ندانم که کی آمد کی شد؟

بخش دوم

در بخش اول، بحث و گفتگو بر سر اجزای جمله خارج از جمله بود. بعبارت دیگر در قست اول ارزش مطلق کلمه ها مورد سنجش قرار میگرفت و در این بخش ارزش مکانی کلمات مورد توجه می باشد. بنابراین ابتدا باید جمله را بشناسیم تا سپس به بررسی کلمه های تشکیل دهنده ی آن بپردازیم.

1-اقسام جمله

اقسام جمله عبارت است از: 1- جمله خبری 2- جمله انشایی 3- جمله امری 4- جمله پرسشی 5- جمله تعجبی  6- جمله ساده 7- جمله مرکب 8- جمله کامل  9- جمله ناقص 10- جمله مکمل  11- جمله معترضه

1-جمله خبری: جمله خبری آن است که، خبری را بیان کند و احتمال راست یا دروغ بودن در آن باشد، مثال: من به اصفهان می روم.(ممکن است نروم)

2-جمله انشایی:  جمله ای است که احتمال  راست و دروغ بودن در آن راه پیدا نکند. زیرا در جمله ی انشایی خبری بیان نمی شود. جمله های امری، پرسشی و جمله هائیکه دارای فعل دعا، تمنا و ندا باشند از این دسته اند. مثال: گوش کن پند ای پسراز بهر دنیا غم مخور.

3-جمله امری: آن است که شامل فرمان یا خواهش باشد، مانند: بحال این پریشان رحمت آرید. جمله امری اگر منفی شود معمولا به نام فعل نهی خوانده می شود، مانند: تو آب دیده از این رهگذر دریغ ندار.

4-جمله پرسشی: جمله پرسشی یا استفهامی آنست که شامل پرسش باشد. جمله های پرسشی معمولا با یکی از واژه های پرسش(ادات استفهام) آغاز می گردد، مانند: چرا نه در پی عزم دیار خود باشم؟ / چرا نه خاک بر سر کوی یار خود باشم؟ معمولا در آخر جمله های پرسشی علامت پرسش"؟" قرار می دهند. گاهی نیز جمله  پرسشی بدون واژه پرسش بیان می شود، مانند: زود بر می گردی؟ امشب به خانه ی ما می آیی؟  در امتحان راهنمایی و رانندگی قبول شدی؟

گاهی هم در جمله پرسشی منظور شخص پرسش کننده شنیدن جواب نیست، زیرا خود گوینده جواب سوال را می داند، ولی برای تاکید بیشتر پرسش را مطرح می کند، مانند: مگر آدمی نبودی که اسیر دیو گشتی؟  اگر آلوده دامنم چه زیان؟  مگه کوری؟ مگه آدم نیستی؟ مثلا با آنکه گوینده می داند آن فرد کور نیست از او این پرسش را می کند تا به او بفهماند که تو چشم داری باید از چشمهایت استفاده کنی. به اینگونه جمله پرسشی، پرسش تاکیدی یا انکاری گویند.

5-جمله تعجبی: آنست که بیان حالتی شگفت انگیز یا شادی بخش نماید. در آخر اینگونه جمله علامت تعجب یا شادی" ! " می گذارند. مانند: چه هوای خوبی!   چه مصیبت هولناکی! چه سری چه دمی عجب پایی! گاه ممکن است یک جمله هم تعجبی و هم پرسشی باشد. در این صورت در آخر آن جمله هم علامت پرسش و هم علامت تعجب گذاشته می شود. مانند: کس گهرازبهر سود باز به عمان برد؟! / هیچکس از زیرکی زیره به کرمان برد؟!   یا مانند: آدم عاقل این کار را می کند؟!

6-جمله ساده: آنست که تنها یک فعل داشته باشد. مانند: من دوستدار روی خوش و موی دلکشم.

7- جمله مرکب: آنست که بیش از یک فعل داشته باشد. مانند: دیروز که به خانه ی شما آمدم، او را در راه دیدم.

8-جمله کامل:  آنست که معنی آن تمام باشد و شنونده ازشنیدن آن در حالت پرسش و انتظار باقی نماند، مانند: همیشه پیشه ی من عاشقی و رندی بود.

9-جمله ناقص: آنست که معنی آن تمام نباشد و شنونده از شنیدن آن در حالت پرسش و انتظار باقی بماند. مانند: از بس که چشم مست در این شهر دیده ام. ملاحظه می کنید که شنونده منتظر است تا دنباله کلام را بشنود تا قانع و راضی گردد.

10- جمله مکمل: به جمله ای که معنای جمله ناقص را تمام می کند جمله ی مکمل گفته می شود. اگر مصرع دوم شعر فوق را بیاوریم معنی کلام گوینده کامل می شود و شنونده از انتظار رهایی می یابد پس به مصرع دوم این بیت جمله ی مکمل گفته می شود. از بس که چشم مست در این شهر دیده ام / حقا که می نمی خورم اکنون و سر خوشم. جمله ناقص را جمله ی پایه و جمله ی مکمل ( یا جمله های مکمل) را جمله ی پیرو نیز می نامند. همچنین اگر جمله ی ناقص شرطی باشد خود آن جمله را جمله ی شرط و مکمل آنرا جواب شرط یا جزای شرط می نامند. مانند: اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد / گناه بخت پریشان و دست کوته ماست. یا مانند: اگر کوشش کنی موفق خواهی شد.

11-جمله معترضه: به جمله ای گفته می شود که به اصل موضوع یا سخن ربطی نداشته باشد. و حذف آن هیچ خللی به مقصود وهدف اصلی وارد نکند مانند: دی پیرمی فروش- که یادش به خیر باد- / گفتا شراب نوش و غم دل ببر زیاد. و مانند: چنین گفت فردوسی پاکزاد / - که رحمت بر آن تربت باک باد- / میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است.  معمولا جمله ی معترضه را بین دوخط تیره(– ) قرار میدهند. تا کاملا از جمله قبل و بعد مشخص شود.

2- ارکان جمله

قبل از هر چیز خوب است بدانید جمله ها بر دو گونه است. اول ، جمله های ربطی یا اسمی یا اسنادی و دوم، جمله های فعلیه.

1-جمله ی اسمی یا اسنادی: جمله ای است که در آن مفهوم انجام شدن کار نباشد بلکه صفتی یا حالتی را به کسی یا چیزی نسبت دهند یا از آن سلب نمایند. مانند: حافظ شاعری شیرین سخن بود. امروز هوا سرد است.  ورزش موجب سلامت است. ظلم و ستم پسندیده نیست. زیست شناسی درس سختی است.

2-جمله ی فعلیه: آنستکه در آن مفهوم انجام شدن کاری در یکی از زمانها وجود داشته باشد. ماندد: محمد در خانه به مادرش کمک می کند. ملت برای رهایی تلاش بسیاری کرد.

الف- ارکان جمله اسمی ، عبارتند از: مسندالیه- مسند- رابطه

1-مسند الیه: کسی یا چیزی است که کاری یا حالتی یا چیزی به او نسبت داده می شود یا از او سلب می شود. مانند: سامان دلیر است. خداوند مهربان است. مسند الیه ممکن است اسم، ضمیر، عدد، مصدر و اسم مصدر باشد. مانند: سوسن زیباست. او بسیار مهربان است. چهار زوج است. راست گفتن از صفات پسندیده است. ورزش موجب تندرستی است.

2-مسند : صفت یا کاری است که به مسند الیه اسناد دهند یا از او سلب کنند. مانند زمین گرد است. سوسن نامهربان است. سامان با هوش است. جوانمردی در بخشش است. مسند نیز ممکن است اسم، صفت، کنایه، اسم مصدر باشد. هنر سرمایه مرد است. تهران بزرگ است . پیروزی در این است.

3-رابطه:  کلمه های استن، بودن، شدن، گشتن، آمدن را رابطه می گویند. و به آنها فعل عام یا فعل ربطی گفته اند. ولی رابطه حقیقی در زبان فارسی که بیشتر مورد استفاده قرار می گیرد فعل است می باشد که از مصدر استن است. فعل ربطی است جز در سوم شخص مفرد بصورت مخفف بیان می شود. مانند: بیدارم- خوابی- هوشیارند-  بیدار است . . .

ب- ارکان جمله های فعلیه عبارتند از: فاعل(مسند الیه)- مفعول بی واسطه- مفعول بواسطه(متمم) فعل تام.

4-حذف در جمله

گاه ممکن است هر یک از ارکان جمله حذف گردند. حذف به دو طریق صورت می گیرد: اول به قرینه لفظی و دوم به قرینه معنوی. و اما اینک انواع حذف در جمله:

1-حذف فعل: برخی از فعلها برای قشنگی عبارت یا مختصر کردن کلام حذف می شوند. حذف فعل نیزیا به قرینه لفظی و یا به قرینه معنوی است. مثلا در عبارت زیر فعلها به قرینه لفظی حذف گردیده اند: " حکیمان دیردیرخورند و عابدان نیم سیر.(یعنی: وعابدان نیم سیر خورند). چون فعل خورند در جمله ی اول ذکر شده در جمله دوم حذف شده است. یا در این مثال: اگر هست مرد از هنر بهره ور / هنر خود بگوید، نه صاحب هنر. بنابراین باید دانست که در جمله هایی که فعل به قرینه لفظی حذف می گردد باید فعل ذکر شده با فعل حذف شده از همه نظر یکی باشد. درمثالهای زیر فعل ها به قرینه ی معنوی حذف گردیده اند: " معنای این جمله را نه تو دانی و نه من. فعل می دانم در جمله دوم حذف گردیده است که ازمفهوم جمله ی اول استنباط می شود. یا در این مثال: به منزل ما می آیی؟ نه. ( یعنی نه نمی آیم). یا مثلا به کسی گفته می شود: خواهش می کنم تشریف ببرید و او می گوید: چشم. (یعنی می روم.) یا در این مثال: هر که او بیدارتر پر دردتر/ هر که او آگاه تر رخ زردتر( که فعل ربطی است از آخر بیدارتر- پردردتر- آگاه تر- و رخ زردتر حذف شده است.) یا در این مثال: خبری که دانی دلی بیازارد تو خاموش تا دیگری بیارد.

2- حذف فاعل یا مسندالیه یا نهاد: در نمونه های زیر فاعل یا مسندالیه یا نهاد حذف شده است: حسین به خانه ی ما آمد و برگشت. یا در این مثال: " نسیم خنکی پابرچین، ازمیان تاریکیها میگذشت و---- آهسته از روی آتشدانهای پرعود و مجمرهای معطر عبور می کرد و---- گرد خاکستر را از گونه ی آتشها می ربود".یا مانند: خدا کجاست؟ همه جا است.

3- حذف مفعول: به  این مثال توجه فرمایید: دیروز کتابی را خریدم و به دوستم هدیه دادم. (یعنی کتاب را به دوستم هدیه دادم).

4-حذف مسند: به این بیت توجه فرمایید: دیدارشد میسر و بوس و کنارهم/ از بخت شکر دارم و از روزگار هم.(در بیت اول منظور این است که دیدار شد میسر و بوس و کنار هم میسر شد. که مسند است و حذف گردیده است و البته در این مثال رابطه هم محذوف است). یا مانند: در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان چه کسی شهید شد؟ امام علی(ع).

5- حذف حرف: حروف نیز گاهی در جمله حذف می گردند. مانند: سر پر گناهش بباید برید/ کسی پند گوید بباید شنید. که درمصراع دوم حرف اگر حذف شده است. معمولا در پاسخ به پرسش شخص سوال کننده بیشتراجزای جمله ی پاسخ، به قرینه پرسش، حذف میگردد.

5-    ترتیب اجزای جمله

 در زبان فصیح فارسی رسم بر این است که هر کدام از کلمه های تشکیل دهنده ی جمله را در جای مخصوص خود قرار دهند، ولی در گذشته کمتر به این موضوع توجه می شده است بخصوص در شعر که شاعر به هیچوجه نمی توانسته است خود را مقید به رعایت این قواعد کند بلکه هدفش ساختن و پرداختن کلامی موزون بوده است که در ذهن شنونده تاثیری عمیق بگذارد. در جمله های فعلیه همانطور که قبلا اشاره شد ترتیب ارکان جمله به این قرار است:

1- فاعل:

2- مفعول بیواسطه

3- مفعول بواسطه(متمم فعل)

4- فعل

و در جمله های اسمیه یا اسنادی ترتیب ارکان جمله بدین قرار است:

1- مسندالیه

2- مسند

3-رابطه( فعل ربطی)

در نمونه ی زیر این قاعده رعایت شده است:

 در باغ زیر یک درخت تنومند سیب، پس از چند ساعت بازی و سبکسری به استراحت نشستیم و از هر دری سخنی درمیان آوردیم. آرزوهای شاگردان که تازه می خواستند از مدرسه بیرون آیند گوناگون بود و هر یک آرمانی داشت که برای سایرین با نهایت صراحت و سادگی بیان کرده و از آنها نظر می خواست.

و در این نمونه ها ترتیب ارکان بهم ریخته است:

-امیرالمومنین المستظهربالله نامه درنامه و پیک درپیک روان کرده بود با اصفهان.  وگر او کشته بر دست شاه/ به توران نماند سر و تختگاه.

معمولا در زبان فارسی کنونی فعل را در انتهای جمله می آورند ولی همانگونه که گفته شد این قاعده در همه ی موارد رعایت نمی شود.

جای قید در جمله: همانطور که قبلا اشاره شد قید وابسته به فعل است و وظیفه ی آن مقید ساختن فعل به زمان، مکان و .. است و اغلب آنها در جمله جای ثابتی ندارند. قیدهای زمان اغلب سایر اجزای جمله قرار می گیرند ولی بیشترین آنها پیش از فعل جای می گیرند.  

 --------------------------

dramay.blogfa.com