تعریف ادبیات + ادبیات در لغت
فرهنگ فارسی عمید:
1. (ادبی) مجموعه آثار مکتوب منظوم یا منثور که بیانگر عواطف است.
2. علومی که مربوط به ادب باشد و دربار? مسائل ادبی گفتگو کند.
دیکشنری:
literature
•
ادبیات
لغتنامه دهخدا
ادبیات . [ اَ دَ بی یا ] (ع اِ) دانشهای متعلق با?دب . علوم ادبی . || آثار ادبی .
•
ادبیات
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ یّ) [ ع . ] (اِ.) آثار ادبی ، علوم ادبی . ؛ ~ تطبیقی مطالعة ادبیات به شیوة فرامرزی . ؛ ~ کلاسیک مجموعة آثار با ارزش باقی مانده از سخنوران و نویسندگان کهن هر ملتی . ؛ ~ ِ شفاهی مجموعة آثار فرهنگی رایج در بین مردم اعم از چیستان ها، متل ها،...
•
ادبیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ادبیّات، جمعِ ادبیَّة] "adabiy[y]?t 1. (ادبی) مجموعه آثار مکتوب منظوم یا منثور که بیانگر عواطف است.2. علومی که مربوط به ادب باشد و دربار? مسائل ادبی گفتگو کند.
•
ادبیات
واژگان مترادف و متضاد
ادب، داستان، رمان، شعر، فرهنگ
•
ادبیات
فرهنگ واژههای سره
فرهنگ
•
ادبیات
دیکشنری فارسی به عربی
ادب