نقدی بر غلط ننویسیم
«غلط ننویسیم » (1366) ، اثرِ استاد ابو الحسن نجفی در زمرة آثاری است که از همان آغاز انتشار در کانون توجه متخصّصان زبان فارسی و مخاطبان عام قرار گرفت. این واقعیّت را از فراوانی نقد ها و همچنین شمارگان و تعدّد چاپ اثر میتوان در یافت. سبب این توفیق را علاوه بر گرانقدری اثر، تا حدّی در ارجمندی جایگاه نویسنده نیز می توان جستجو کرد. عمده انتقادهایی که تا به حال به اثر شده، عبارت اند از:
1-لغزش هایی در تعیین قدمت پاره ای از واژه ها و تعابیر.
2-نداشتن وحدت رویّه در اصل روایی یا نارواییِ کاربردِ برخی واژه ها و تعابیر.
3-سخت گیری در باب زبان روز و نادرست دانستن استعمال غلط های مشهور.
4- کاستی دیگری که می توان به موارد یاد شده افزود، منابع بسیار اندک از ادبیات معاصر است که از مرور کتابنامه میتوان به آن پی برد.
از مزیّت های کتاب می توان به این موارد اشاره کرد:
1-نگاه علمی و زبان شناسانه به زبان
2-منابع موثّق و نسبتاً فراوان
3- نگرش تاریخی به کاربردِ واژگان
3-نگرش نو و نیاز سنجی در عرصة مطالعات زبانی و ادبی؛ هر چند در سدة اخیر کارهای پراکندة فراوانی در قالب مقاله و برنامه های رادیویی در این باب انجام پذیرفته بود، اما هیچکدام از چنین اهمیّتی برخوردار نبود.
5- تسلّط نویسنده بر زبان فرانسه که به خصوص در شناخت تعابیر و ساختارهای گرته برداری شده ضروری است.
سعی نویسنده بر آن بوده تا با نشان دادن شکل درست و نادرست واژگان و تعابیر زبان فارسی، تا حدّ امکان از گسترش نادرستی ها در زبان فارسی جلوگیری کند. حقیقت امر آن است که مواجهة آمرانه و تجویزی با مقولة زبان، به خصوص در حیطة مقابله با «غلط های مشهور» چندان راه به جایی نبرده است. از همین رو برخی پس از نشر «غلط ننویسیم»، یاد آور شدند که:«اجازه بدهید غلط بنویسیم»! این گروه که اغلب زبان شناس اند، معتقد بودند و هستند که زبان مقوله ای ا ست اجتماعی و این مردم هستند که درستی ها و نادرستی های آن را تعیین می-کنند و هر دگرگونی و خلاف هنجاری، از سر ضرورتی ا ست.
چکیدة نگاه این گروه را در عبارتِ «غلط مشهور بهتر است از صحیح مهجور» می توان خلاصه کرد. اختلاف ها بیشتر آنجا اهمیت می یابد که با «صحیح های نه چندان مهجور» و یا «غلط های نه چندان مشهور» مواجه می شویم. البته اگر بخواهیم از افراط و تفریط ها بپرهیزیم، باید بگوییم که: غلط، غلط است و از همین رو اشاره به نادرستی یک واژه یا تعبیر، ضروری ا ست. اگر چه عموم مردم همچنان همان شکل نابهنجار را به کار ببرند.
نکتة دیگر آن که جدا از عموم مردم، چرا نویسندگان و قشر کتاب خوان نیز باید آن غلط را غلط بنویسند و بخوانند! بنابر این، دستِ کم می توان با پیشنهاد شکل درست، به تصحیح نسبی نادرستی ها پرداخت و یادآور شد تا دیگران نیز شکل درست یا درست تر آن را به کار ببرند. با این رویکرد، زبان فارسی در دراز مدت، خود سرنوشت خویش را تعیین خواهد کرد. فایدة دیگر این یادآوری ها آن است که دست کم از نادرستی چنین کاربردهایی آگاه می شویم و دچار جهل مرکب نخواهیم شد.
اگر انصاف داشته باشیم، اعتراف خواهیم کرد که با توجه به اقبال عمومی به غلط ننویسیم (که تا به حال هجده بار چاپ شده و شمارگان هر بار آن نیز پنج هزار تا هشت هزار نسخه بوده)؛ نویسنده توفیق یافته در اصلاح نادرستی های زبان فارسی معاصر سهمی مؤثر داشته باشد. گفتنی است که نقد و نظر در باب این اثر گران قدر، پس از سه دهه همچنان ادامه دارد.
آخرین این ارزیابی ها جلسه ای بود که اسفند ماه 1392 در «انجمن ویراستاران دفتر فنی ترجمه» با حضور استادانی چون: محمد رضا باطنی،منوچهر بدیعی، نصرالله پورجوادی و مؤلف برگزار شد. منتقدان همچنان همان انتقادها را وارد می دانستند و مؤلف نیز در این جلسه اشاره کرد که در آینده کتاب با ویرایشی جدید منتشر خواهد شد. او همچنین به روا داشتن پاره ای از تعابیر که پیش تر کار بردن شان را روا نمی دانسته، اشاره کرده است. از جمله این موارد: «بستگی دارد»، «روی کسی حساب کردن» «آتش گشودن» (روزنامة شرق، 12 اسفند 1392، ص 10).
نویسندة این سطور، طیّ سالیانی که به کرّات به این اثر مراجعه داشته و از آن بهره گرفته، با لغزش هایی مواجه شده که با احترام به ساحت استاد، در ادامه به مهم ترین آنها اشاره خواهد شد. یادآور می شویم که اغلبِ این لغزش ها در حیطة تعیین قدمت کاربردِ واژه ها رخ داده است.
اتراک و اکراد: آورده اند: «از دوره صفویه که بسیاری از اسم های غیر عربی و فارسی را تصنّعاً به شیوه جمع مکسّر عربی می بستند، عادت شده است که نام بعضی از قوم ها و گروه های نژادی را به صورت زیر جمع ببندند:
ارمنی: ارامنه / ترک: اتراک / ترکمان: تراکمه / کرد: اکراد / لر: الوار
و در ادامه افزوده اند: «در زمان صفویه به گروهی از تبریزی های مهاجر که ساکن محلّه ای در اصفهان بودند تبارزه می گفتند و حتّی درباره صائب، شاعر بزرگ آن زمان، نوشته اند که «از تبارزه اصفهان بود»! » (5- 134)
نخستین بار که این مطلب را خواندم، از خاطرم گذشت که دستِ کم در جهانگشای جوینی واژه «اتراک» را دیده ام و بیتی از مثنویِ مولوی را به یاد آوردم:
یل اندر خانه تاریک بود
عرضه را آورده بودندش هُنود
(72:3)
امّا نمی دانستم که بعدها به نتایج شگفت آوری خواهم رسید. در سه متنِ منثورِ متعلّق به قرن پنجم، که به عللی به آنها مراجعه کرده ام، جمع «ترک» به صورت مکسّر آمده است. در الصیدنه فی الطّبِ ابوریحان بیرونی (440- 362ه .ق) که متنی است عربی، ذیلِ «اطریه» که نوعی حلوا بوده، آمده: «إنّه طعامٌ یتّخذه الاتراکُ من اللّحم المدقّق ...» (60). در برگردانِ کهنِ این اثر به فارسی آمده: «و گفته اند طعام ترکان است.» (صیدنه 71:1).
در کشف المحجوبِ هجویری نیز هنگامِ اشاره به تلقّی از «حُبّ» در اصناف و اقوامِ مختلف، آمده است: «و (حبّ) عند الأتراکِ اَشهَرُ من الفتراک» و (حبّ و عشق) به نزدیک ترکان مشهورتر است از آلت سواریِ ایشان (452). و می دانیم که این اثر در نیمه دومِِ قرنِ پنجم نگاشته شده است. در دیوانِ ابوالفرج رونی، که سالِ مرگش را میان سال های 492 تا 508 دانسته اند، این ابیات آمده:
عــزم او بــاره گـرم کـرد هـمـی
در فـراز و نـشـیــب چــون اتــراک(66)
اطرارِ سرایش همه با حکمت لقمان
اتراکِ سپاهش همه با حشمتِ افشین(96)
این کاربرد در قرون بعد شیوع بیشتری یافته، به گونه ای که در قرن های هفتم وهشتم، در اغلب آثار تاریخی و جغرافیایی سرزمین های اسلامی، جمع «ترک» و «کرد» به صورت «اتراک» و «اکراد» آمده است. امّا پیش از آنکه فهرستی از آن آثار نقل کنیم، به چند اثر از قرن ششم اشاره می کنیم:
در تاریخ بیهق اثر ابوالحسن علی بن زید بیهقی (ابن فندق) (تألیف 563 که احتمالاً تحریر نخستین آن سال 544 به پایان رسیده بود)، آمده: «هیچ کس نباشد از رومیان و اتراک و هنود که ایشان اسامی اجداد خویش شناسد مگر اعراب» (4). در صفحه 28 این کتاب نیز در کنار «صوفیان دینور» و «جادوان هند» از «اکراد فارس» یاد شده است. در اواخر همین قرن در عبهرالعاشقینِ شیخ روزبهان شیرازی (606- 522) که اثری ست در بابِ عشق نیز عبارت «جمالِ اتراکِ چین» آمده است (92). در تاریخ الوزرای نجم الدّین ابورجاء قمی (تألیف 584) نیز جمع دیلم به صورت «دیالم» آمده است (31).
و اینک فهرستی از آثارِ قرونِ 7 الی 9 که واژه های «اتراک، اکراد، هنود، تراکمه و دیالمه» در آنها به کار رفته است:
قرن 7: نَسَوی: نفثةالمصدور 65 و 66: «عُلوجِ اکراد» و «مصادیرِ اکراد»/ نَسَوی: سیرت جلال الدّین منکبرنی 62، 108، 133، 142، 319: «اتراک» و 94: «اتراک عراقی»/ جوینی: جهانگشای جوینی 2: 22: «اتراک غُزی» و 3 : 44 : «اتراک و ترکان»/ زنگی بخاری: بستان العقول فی ترجمان المنقول 82 : «اتراک و اکراد»/ ابن بی بی: اخبار سلاجقه روم 227، 228 و 246: «اتراک» 118، 224 و 246: «اکراد»/ جیهانی: اشکال العالم 226: «اتراک» و 213: «اکراد»/ جرفادقانی: ترجمه تاریخ یمینی 384: «هنود»/ مولوی: مثنوی 3: 72 : «هنود».
قرن 8: رشیدالدّین فضل اللّه: جامع التواریخ 13، 14، 23، 24، 27، 28 و ...: «اتراک»/ شبانکاره ای: مجمع الانساب 126 و 134: «اتراک»؛ 146 و 207: «اکراد»/ بناکتی: تاریخ بناکتی 12 و 318: «اتراک»؛ 232: «تراکمه» (جمع ترکمن)؛ 311 و 332 : «هنود»/ مستوفی: تاریخ گزیده 794: «دیالمه»/ مستوفی: نزهةالقلوب 160: «اتراک»/ ناصر منشی: سهمهطُ العلی للحضرةالعُلیاء 17: «دیالمه» (البتّه در این اثر جمع «ترک» همواره به صورت «ترکان» آمده است.)/ آقسرایی: مُسامرة الاخبار و مُسایرةالاخیار 19، 34، 65، 71، 97، 111 و ... : «اتراک» و 27، 29، 100 و 278: «اکراد».
قرن 9: شجاع: انیسُ الناس 255: «اتراک» (در همین صفحه ترکان نیز آمده است.)/ مراغی: مقاصد الالحان: در بابی مجزّا درباره «طبع اتراک» در موسیقی سخن گفته است./ عبدالرزاق سمرقندی: مطلع السعدین و مجمع البحرین 259: «اتراک» و 294: «تراکمه».
گفتنی است، همانگونه که نویسنده اشاره کرده، از عهد صفویه این شیوه بسیار رواج یافته و ما خود را از نقلِ نمونه هایی از آن روزگار بی نیاز می بینیم و تنها به این اشاره بسنده می کنیم که بدلیسی در شرفنامه (که اثری است در بابِ تاریخِ قومِ کرد، نگاشته به سال 1005)، تقریباً در تمامی موارد «کرد» را به صورت «اکراد» جمع بسته است (10، 18 و ...همچنین: «اتراک»: 60 و 215). حتّی جمع مکسر تبریز به صورت «تبارزه» - که نویسنده به آن اشاره کرده- در قرون 8 و 9 رایج بوده و در نزهةالقلوب و مطلع السّعدین به کار رفته و جالب تر آنکه در مطلع-السّعدین به جای «شیرازی ها» «شیارزه» آمده است (299).
و نکته آخر اینکه نوشته اند، این فارسی زبان ها بودند که اسامیِ غیر عربیِ حوزه اقوام و ملل را به صورت جمع مکسّر رواج داده اند؛ حال آنکه در متونِ کهنِ عربی نیز این کاربرد رایج بوده و چه بسا ایرانیان نیز به پیروی از آنان این ساختِ زبانی را به کار برده اند. گفتنی است که اقوام ترک و کرد، تنها در حوزه جغرافیای ایران نمی-زیسته اند و هم امروز نیز کردها در ایران، عراق، ترکیه ، سوریه و لبنان پراکنده اند.
برای مثال، ابن منظور (711- 630)، صاحب لسان العرب، ذیلِ مدخلِ «کُرد» آورده: «جیلٌ من الناس، معروف، و الجمعُ أکراد» و در پایان می نویسد: «فَنَسَبَهم الی الیمن» (389:5). در سفرنامه ابن جههبهیهر (ق 5)، در وصف شهر حلب، از دژی معروف به «حِصنُ الأکراد» [دژ کردان] یاد شده است (314). و اوایل قرن 8 (سال 719 ه . ق) در شام بیمارستانی بوده به نام «حِصنُ الأکراد» که این نام تا به امروز نیز به سره درِ ویرانه این بیمارستان بر جای مانده است؛ سببِ این نامگذاری آن بوده که شبل الدّوله نصر بن مرداس، حاکم «حمص» و از سران بنی مرداس، سال 422 ه . ق گروهی از کردان را برای راهداری به آنجا کوچاند؛ از آن پس این قلعه را «حِصنُ الأکراد» خواندند و این بیمارستان در جوار آن قلعه بنا شده بوده است (عیسی بک 148).
ابن ندیم (ق 4-3) نیز در زمره آثار مدائنی، از کتابی به نام کتاب القلاع والأکراد یاد می کند (171). او همچنین در زمره آثار جاحظ از کتابی با عنوان کتابُ مناقب جُندالخلافه و فضائل الأتراک نام می برد ( 308). و بدرالدّین حسن بن حبیب الحَلَبی (790- 710 ه. ق) نیز در باب سلاطینِ مصر (در فاصله سال های 777- 748) کتابی نگاشته به نام «دُرّة الاسلاک فی دَولة الأتراک»؛ این کتاب و تکمله ای که زین الدّین طاهر، فرزند مؤلّف بر آن افزوده و ثبت وقایع را تا سال 802 ادامه داده، از سوی مستشرق هلندی وایرس مورسینگ، قرن نوزدهم در آمستردام هلند، در دو جلد به چاپ رسیده است.
ادامه دارد